رده:آب (مثلها)
از کتاب کوچه
نسخهٔ تاریخ ۱۲ فوریهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۰۸ توسط
Hossein
(
بحث
|
مشارکتها
)
(
تفاوت
)
→ نسخهٔ قدیمیتر
| نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به:
ناوبری
،
جستجو
صفحههای ردهٔ «آب (مثلها)»
این ۸۸ صفحه در این رده قرار دارند؛ این رده در کل حاوی ۸۸ صفحه است.
آ
آب آب را میجوید، کور عصا را
آب آب را میجوید، گودال هر دو را
آب آب را پیدا میکند، آدم آدم را
آب آمد و تیمم باطل شد
آب به آب بخورد زور برمیدارد
آب به آبادانی میرود
آب به پستی میرود
آب خرد، ماهی خرد
آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم...
آب دریا از دهن سگ نجس نمیشود
آب دریا به دهن ماهی دریا خوش است
آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟
آب را بر سر زنی، سر نشکند...
آب رفته به جوی برنمیگردد
آب ریخته به کوزه جمع نمیشود
آب شیرین و مشک گندیده؟
آب صدای (شرشر) خودش را نمیشنود
آب نمیبیند وگرنه شناگر ماهری است
آب که جاری شد خودش چاله را پیدا میکند
آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا میخواند
آب که یکجا بماند بو میگیرد
آب که یکجا ماند میگندد
آب گرمابه، پارگین را شاید
آب گودال را میجوید، کور عصا را
آب گودال را میجوید، کور عصا را!
آب گیرش نمیآید، وگرنه شناگر ماهری است
آب، خودش چاله را پیدا میکند
آب، راه خودش را باز میکند
آب، میداند (یاخود داند) که آبادی کجاست
آب، هر چه عمیقتر است آرامتر است
آ (ادامه)
آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است
آبه اگر قوت داشت، قورباغهش نهنگ میشد
آبی که در گودال (یا یکجا) بماند بو میگیرد (یا میگندد)
آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه
آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه
آدمی که خیس است از آب (یا باران) نمیترسد
ا
از بیآبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن
امان از دوغ لیلی...
اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن
اگر آب نمیآورد، کوزه هم نمیشکند
اگر ما برویم پشکلچینی، خره به آب پشکل میاندازد
ای خدا، آقا آب بخواهد
ای دوست، گل سرشته را آبی بس
ب
بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش
به امید محسن منشین، محسن آبآور نیست
ت
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد
تیمم باطل است آنجا که آب است
ج
جایی که آب هست تیمم روا نیست
ح
حوضی که آب ندارد قورباغه میخواهد چه کار؟
خ
خر را میبرند عروسی که آب و هیزم بارش کنند
خر را که ببرند عروسی، نه برای خوشیست، برای آب و هیزمکشیست
خوش آن (یا خوشا) چاهی که آب ازخود برآرد
د
دو دفعه آب، جای یک دفعه نان را نمیگیرد
ر
روغن زیر آب نمیماند
ز
ز آب خرد، ماهی خرد خیزد
س
سبو همیشه سالم از آب در نمیآید
سرخاب را آب رنگ میدهد، وسمه را خواب
سرکه جایی ترش است که آب نباشد
سفرهی بینان جل است، کوزهی بیآب گل است
ش
شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمیآید
شیر پر بیآب هم تعریفی ندارد
ف
فکر نان کن که خربزه آب است
ق
قوت آب از سرچشمه است
م
ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است
مرغابی سرش را میکند زیر آب، خیال میکند کسی نمیبیندش
مشک خالی و پرهیزِ آب؟
ن
نالهی آب از ناهمواری زمین است
نان اینجا، آب اینجا، کجا روم به زِ اینجا؟
نه آب بیار، نه کوزه بشکن
ه
هر بادی آب سرد نمیکند
هر سرکهیی از آب ترشتر است
هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا میرود
هر کسی آب دل خودش را میخورد
هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش
هر که خواب است، روزیش در آب است
همیشه آب نمیرود به جوی آقا رفیع، یک روز هم میرود به جوی آقا شفیع
و
وسمه را آب، گلاب را خواب
چ
چه سرکهیی باشد که از آب ترشتر نباشد
چوب، هر چه (یا هر قدر هم) سنگین باشد، آب فرو(یش) نمیبرد
ک
کور عصا را میجوید، آب گودال را
کور کور را میجوید، آب گودال را
کوزه به راه آب میشکند
کوزهی آب، تو راه چشمه میشکند
کوزهی نو، آب خنک
کوزهی نو، دو روز آب را خنک نگه میدارد
گ
گشنه خواب نان میبیند، تشنه خواب آب
ی
یک چشمه آب درون، به ز صد چشمه آب بیرون است
ردهها
:
آب
مثلها
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
ورود
گویشها
فضاهای نام
بحث
رده
جستجو
بیشتر
بازدیدها
نمایش تاریخچه
نمایش مبدأ
خواندن
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
راهنما
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
صفحههای ویژه
نسخهٔ قابل چاپ
پیوند پایدار
اطلاعات صفحه