آب از دست نچکیدن
آب از دست نچکیدن
(فقط به صورت منفی میآید.)
سخت ممسک و خسیس بودن: «خدابیامرز پدرت هم ماشاالله آب از دستش نمیچکید.»
احتمال دارد که اصطلاح مسبوق به شرطی بوده باشد، مثلن «اگر همهی دریاها را به او میبخشیدند» یا «اگر صاحب همهی دریاهای عالم میشد» و جز اینها؛ چنان که در این بیت:
کف لئیمش بیرون نمیدهد قطره
اگر به دستش حق بسپرد تمامِ بِحار
[؟]
و مانند بسیاری از اصطلاحات موجود، پس از مدتی اندک اندک کوتاه شده و بدین صورت درآمده.
مترادف ارزن از دست نیفتادن * به پشه خون ندادن * جان به عزرائیل ندادن * اَخ وتُف را جلو مرغ (به) زمین نینداختن * کون را با خایه پاک کردن * نَمْ پس ندادن * استخوانْ [یا ناخنْ] خشک بودن. ــ و ترکیبات جملهای از این قبیل: اگر انگشتش را ببرند [یا گردنش را بزنند] یک قطره خونش زمین نمیچکد! * انگشت به کونش بکنند به پِشْکِل نمیرسد! * مگس به گُهَش بنشیند تا پِتِلْ پورتْ دنبالش میرود که دست و پایش را بلیسد! * نمیریند که مبادا گشنهاش بشود! * نمیگوزد که باد دلش خالی بشود * اگر بهاش بگویی تَبَتْ را بده، میگوید نوبهی خودم است!