آب از سر گذشتن

از کتاب کوچه
پرش به: ناوبری، جستجو

آب از سر گذشتن

1) فرصت تلاش و تقلا برای دیگرگون کردن اوضاع و احوال یا پیشگیری از زیانی یا در امان ماندن از مخاطره‌یی از دست شدن. دیگر هرگونه کوششی برای بهبود شرایط بی‌ثمر و بیهوده بودن: «آن‌قدر دست روی دست گذاشتند و معطل کردند تا آب از سرشان گذشت!»

چو دوران عمر از چهل برگذشت

مزن دست و پا کابت از سر گذشت!

[سعدی]

2) مهم نشمردن، وقع نگذاشتن و بی‌قید بودن نسبت به گرفتاری یا رسوایی یا زیانی، به دلیل تازگی نداشتن آن: «مهم نیست ما که دیگر آب از سرمان گذشته!»

مقایسه کنید با: آدمی که خیس است از آب [یا باران] نمی‌ترسد!