آب به چشم بودن

از کتاب کوچه
پرش به: ناوبری، جستجو

آب به چشم بودن

کنایه از نایاب، و در نتیجه، گرانبها بودن آب است در جایی؛ تا به حدی که در برابر آن می‌باید از چشم خود گذشت؛ «در مصرف آب صرفه‌جویی کنید که این‌جا آب به چشم است!»

آب به چشمه، حالا رعیت سَرِ آب خون می‌کنه

واسه چار چیکه‌ی آب، چل تارو بی‌جون می‌کنه.

[ا. بامداد، قصه‌ی دخترای ننه‌دریا]

در یکی از افسانه‌های هفت پیکر نظامی (افسانه‌ی خیر و شر، گنبد ششم) این تعبیر را به صورت واقعه‌یی در متن قصه می‌بینیم: خیر و شر از بیابانی می‌گذرند. خیر، آبی را که با خود برداشته تمام می‌کند و تشنه می‌ماند و به شر پیشنهاد می‌کند مقداری از آب خود را در برابر دو تکه لعل گرانبها به او بفروشد. اما شر در جواب می‌گوید:

ــ … از سنگ، چشمه بر متراش!

فارغم زین فریب، فارغ باش!

می‌دهی گوهرم به ویرانی

تا به آباد شهر، بستانی.

نگذارم که آب من بخوری

چون به شهر آیی آب من ببری:

گهری بایدم که نتوانی

کز منش هیچ‌گونه بستانی!

خیر گفت: ــ آن، چه گوهر است؟ بگوی

تا سپارم به دست گوهر جوی

گفت شر: آن، دو گوهر بصر است

کاین از آن، آن از این، عزیزتر است.

چشم‌ها را به من فروش به آب

ورنه، زین آبخورد روی بتاب!

[نقل به اختصار]

شاید مرجع این کنایه، همین قصه‌ی خیر و شر باشد که احتمالن از قصه‌های بسیار قدیمی است و نظامی بعدها آن را به نظم کشیده.