از آب، کره گرفتن

از کتاب کوچه
پرش به: ناوبری، جستجو

از آب، کَرِه گرفتن

یا کره از آب گرفتن.

در بهره‌جویی از هر موقعیتی استاد بودن. از هر اتفاق خوب و بدی به سود خویش بهره برداشتن: «این از آن پاچه ورمالیده‌هاست که از آب کره می‌گیرد!»

مترادف آب از آتش درآوردن [یا کشیدن] * آب از آهن کشیدن * آب را گِرِه‌زدن * (روز بی‌آبی) به شاش موش آسیاب گرداندن * از بزِ نر دوشیدن * از پستان خشک شیر دوشیدن * از سنگ روغن کشیدن * از یک خُم صدرنگ درآوردن * از آب رنگ گرفتن * از ریگ روغن کشیدن * از رودخانه‌ی خشک ماهی گرفتن * از کف دست اصفهانی مو کندن * روغن از آب گرفتن * از خر برهنه پالان برداشتن * نکاشته درو کردن * آب، روغن کردن * بی‌روغن سرخ کردن در این معنی.