به آب افتادن
از کتاب کوچه
به آب افتادن
1) در آب غوطه خوردن. به قصد تفریح یا شنا به حوض یا استخر درآمدن. آبتنی کردن.
2) از میان رفتن و نابود شدن. بیحاصل و بینتیجه شدن: «همهی زحمتی که سر آن کار کشیدیم به آب افتاده.»
مترادف به آب رفتن.
3) بر سطح آب قرار گرفتن.
مترادف به آب رفتن .