به آب افتادن

از کتاب کوچه
پرش به: ناوبری، جستجو

به آب افتادن

1) در آب غوطه خوردن. به قصد تفریح یا شنا به حوض یا استخر درآمدن. آب‌تنی کردن.

2) از میان رفتن و نابود شدن. بی‌حاصل و بی‌نتیجه شدن: «همه‌ی زحمتی که سر آن کار کشیدیم به آب افتاده.»

مترادف به آب رفتن.

3) بر سطح آب قرار گرفتن.

مترادف به آب رفتن .