به آب چسیدن

از کتاب کوچه
پرش به: ناوبری، جستجو

به آب چُسیدن

بی‌نتیجه شدن. سوخت شدن. منتفی شدن. از میان رفتن. مردن و نابود شدن «شرکت‌شان با همه‌ی سرمایه‌ی کلانش به آب چسید و به هم خورد!»

مترادف به آب گوزیدن * به الک چسیدن * به الک گوزیدن * تیز آخر را دادن * درقیدن * گوزمال شدن * تلنگ در رفتن * چس به روح شدن * گوز اندر قبر شدن * ریغ رحمت را سر کشیدن * گوز آخر را دادن * زرت قمسور شدن * راه کرباس‌محله را گز کردن * در رو کردن * غزل خداحافظی را خواندن.