زیر (کسی) آب انداختن
از کتاب کوچه
زیر (کسی) آب انداختن
یا آب (به) زیر (کسی) انداختن.
1) کسی را به تغییر جای خود ناچار کردن.
2) کسی را به تزویر گرفتار خسرانی کردن. به اسبابچینی سبب بیکاری و سرگردانی کسی شدن. کسی را به لطایفالحیل از کار خود منفصل کردن: «آنقدر از رئیسش گزارشهای عجیب و غریب به مرکز فرستاد تا بالاخره زیر بیچاره آب انداخت و باعث شد از کار بیکارش کنند.»
مترادف آب (به) زیر (کسی) سر دادن * آب زیر پای (کسی) کردن * زیر پای (کسی) را جارو کردن * پوست خز بزه زیر پای (کسی) گذاشتن * زیر آب را زدن * زیر پای (کسی) را صابون مالیدن.