مشک خالی و پرهیزِ آب؟

از کتاب کوچه
پرش به: ناوبری، جستجو

مَشکِ خالی و پرهیزِ آب؟

«پرهیزِ آب!» عبارتی است که سقایان و آبکشان هنگامی که با مشک یا سبوی پر آب از جای پرتردد می‌گذرند بانگ می‌کنند تا عابران را توجه دهند که خیس نشوند.

عبدالله مستوفی می‌نویسد:

«با مشک خالی پرهیز آب گفتن» نظیر «با دست خالی توپ زدن» و کنایه از سر و صدای بی‌اساس راه انداختن و به دروغ خود را صاحب قدرت و اختیار جلوه دادن است. یکی از کارهای بامزه‌ی داش‌های تهران این بود که مشکی پیدا می‌کردند ودر آن دمیده آن را مانند مشک پر آب به کول گرفته، دهن مشک در دست، با صدای «پرهیز آب!» مردم را از دور و ور طوق یا علم متفرق کرده از ازدحام زیاد جلوگیری می‌نمودند. معلم مکتب‌خانه‌ی ما می‌گفت: در جوانی برای درس خواندن به اصفهان رفته بودم. روز بعد از ورود، از مدرسه برای خرید خواربار خارج شدم. صبح زودی بود. دو نفر طرفین معبر پشت به دیوار ایستاده بودند و همچو وانمود می‌کردند که رشته‌یی در دست داشته مشغول تابیدن آنند. من جلو آن‌ها رسیدم و طبعاً توقفی کردم. یکی از آن دو به دیگری گفت «شُل کن آخوند رد شود!» و مؤمن هم مثل این که حقیقتاً رشته‌یی در میان دو دست دارد دست‌های خود را پایین آورد. باید کار این دو لوطی اصفهانی را هم اقتباس عملی از همین «مشک خالی پرهیز آب گفتن» شمرد. [شرح زندگانی من، ج 3، ص 581، حاشیه‌ی 1]

مترادف:

  • شکمِ خالی و گوز فندقی!
  • شکمِ گشنه و آب یخ!
  • شکمِ گشنه، تَقْ‌تَقِ پاشنه!
  • نو نم نداره اشکنه / گوزم چنارو [یا تغارو] میشکنه!
  • آدم گدا و این همه ادا!
  • افاده‌اش به نَوّاب می‌ماند، گدائیش به عباس دَوُس!
  • کونِ لُخت و آتشبازی!
  • ترب ندارد بخورد، آروغ قیمه می‌زند!