نان این‌جا، آب این‌جا، کجا روم به زِ این‌جا؟

از کتاب کوچه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۰۶:۲۸ توسط Hossein (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید با 'نان این‌جا، آب این‌جا، کجا روم به زِ این‌جا؟ (بِه زِ در تداول همچون بعضِ تلفظ می...' ایجاد کرد)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

نان این‌جا، آب این‌جا، کجا روم به زِ این‌جا؟

(بِه زِ در تداول همچون بعضِ تلفظ می‌شود، با فتحه‌ی کشیده به جای ع)

ضرب‌المثل اشاره به این حکایت از مثنوی مولوی است:

بود شخصی، مفلسی بی‌خان‌ومان،

مانده در زندان و بند بی‌امان،

لقمه‌ی زندانیان خوردی گزاف

بر دل خلق، از طمع چون کوه قاف.

مر مروت را نهاده زیر پا

گشته زندان دوزخی ز آن نان‌ربا...

….......................

با وکیل قاضی ادراک‌مند

اهل زندان در شکایت آمدند

که: «سلام ما به قاضی برکنون

«بازگوی آزار ما زین مرد دون

«کاندر این زندان بمانده مستمر

«یاوه‌تاز و طبل‌خوار است و مضر.

«ای ز تو خوش هم ذکور هم اناث،

«داد کن، المستغاث‌المستغات!»


سوی قاضی شد وکیل با نمک

گفت با قاضی شکایت یک به یک.

خواند او را قاضی از زندان به‌پیش

پس تفحص کرد از اعیان خویش

گفت با او: «خیز و زین زندان برو

«سوی خانه‌ی مرده ریگ خویش شو!»

گفت: «خان‌ومان من احساس توست

همچو کافر، جنتم زندان توست.

«گر ز زندانم برانی تو به‌درد

«خود بمیرم من ز درویشی و کد!»

…..........[دفتر دوم]

در میان لطایف عبید زاکانی نیز حکایتی شبیه این هست:

«شخصی دعوت نبوت کرد. او راپیش مأمون خلیفه بردند. مأمون گفت: ــ این را از گرسنگی دماغ خشک شده است.

مطبخی را بخواند، فرمود: ــ این مرد را در مطبخ ببر، و جامه‌ی خوابی نرمش بساز، و هر روز شربت‌های معطر و طعام‌های خوش میده تا دماغش با قرار آید.

مردک مدتی بر این تنعم در مطبخ بماند، دماغش با قرار آمد.

روزی مأمون را از او یاد آمد. بفرمود تا او را حاضر کردند. پرسید که: ــ همچنان جبرئیل پیش تو می‌آید؟

گفت: ــ آری.

گفت: ــ چه می‌گوید؟

گفت: ــ می‌گوید که جای نیک به دست تو افتاده. هرگز هیچ پیغمبری را این نعمت و آسایش دست نداد. زنیهار تا از این جای بیرون نروی!


مترادف: از چشم‌هاش بدی دیده که از (فلان چیز، فلان جا، یا فلان کس) ندیده!