صفحه‌های دارای بیشترین رده

پرش به: ناوبری، جستجو

نمایش در پائین تا ۱۰۰ نتیجه in range #۱ تا #۱۰۰.

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. از آب درآمدن‎‏ (۴ رده)
  2. از آب گرفتن‎‏ (۴ رده)
  3. جای آباد برای (فلان) باقی نگذاشتن‎‏ (۴ رده)
  4. خدا بیامرزه مرده‌ها رو که آباد می‌کنن زنده‌ها رو‎‏ (۴ رده)
  5. آب از سر گذشتن‎‏ (۴ رده)
  6. هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا می‌رود‎‏ (۴ رده)
  7. آباد کردن (کسی را)‎‏ (۴ رده)
  8. آملا‎‏ (۴ رده)
  9. آب آب را می‌جوید، گودال هر دو را‎‏ (۴ رده)
  10. آب به آن کوزه نکردن که...‎‏ (۴ رده)
  11. آب تو(ی) شیر کردن‎‏ (۴ رده)
  12. از آب درآوردن‎‏ (۴ رده)
  13. به آب افتادن‎‏ (۴ رده)
  14. فکر نان کن که خربزه آب است‎‏ (۴ رده)
  15. آب برداشتن 3‎‏ (۴ رده)
  16. نقش خود را در آب دیدن‎‏ (۴ رده)
  17. آب به (یا در) کرت آخر بودن‎‏ (۴ رده)
  18. هر کسی کار خودش، بار خودش،‌ آبش به انبار خودش‎‏ (۴ رده)
  19. آب به آینه زدن‎‏ (۴ رده)
  20. به آب دادن‎‏ (۴ رده)
  21. تا ریشه در آب است امید ثمری هست‎‏ (۴ رده)
  22. آب... از یک جو نرفتن‎‏ (۴ رده)
  23. آب افتادن‎‏ (۴ رده)
  24. آب بردن‎‏ (۴ رده)
  25. آبه اگر قوت داشت، قورباغه‌ش نهنگ می‌شد‎‏ (۴ رده)
  26. ای خدا، آقا آب بخواهد‎‏ (۴ رده)
  27. آب انداختن‎‏ (۴ رده)
  28. آب پشت سر (کسی) به زمین پاشیدن‎‏ (۴ رده)
  29. تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد‎‏ (۴ رده)
  30. آب شیرین و مشک گندیده؟‎‏ (۴ رده)
  31. از آب گذشتن‎‏ (۴ رده)
  32. به آب رفتن‎‏ (۴ رده)
  33. آب آوردن (چیزی را)‎‏ (۴ رده)
  34. هر بادی آب سرد نمی‌کند‎‏ (۴ رده)
  35. آب، خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۴ رده)
  36. بغداد (کسی) را آباد کردن‎‏ (۴ رده)
  37. به آب زدن‎‏ (۴ رده)
  38. سفره‌ی بی‌نان جل است، کوزه‌ی بی‌آب گل است‎‏ (۳ رده)
  39. آب (یا قطره) به عمان، نوباوه آوردن‎‏ (۳ رده)
  40. ما بادمب کنده رفتیم، اما شماها هم ده آبادکن نیستید‎‏ (۳ رده)
  41. آب از دست نچکیدن‎‏ (۳ رده)
  42. مشک خالی و پرهیزِ آب؟‎‏ (۳ رده)
  43. آب بر آتش ریختن‎‏ (۳ رده)
  44. نان و آب داشتن‎‏ (۳ رده)
  45. آب بستن به...‎‏ (۳ رده)
  46. هر سرکه‌یی از آب ترش‌تر است‎‏ (۳ رده)
  47. آب به آسمان پاشیدن‎‏ (۳ رده)
  48. آب به سوراخ مورچه‌(ها) ریختن‎‏ (۳ رده)
  49. آب تند دادن‎‏ (۳ رده)
  50. کون را به آب سرد زدن‎‏ (۳ رده)
  51. آب دستت است نخور (یا زمین بگذار) و...‎‏ (۳ رده)
  52. آب می‌آید در این خانه شر و شر‎‏ (۳ رده)
  53. آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا می‌خواند‎‏ (۳ رده)
  54. آب، راه خودش را باز می‌کند‎‏ (۳ رده)
  55. آباد کردن (جایی را)‎‏ (۳ رده)
  56. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه‎‏ (۳ رده)
  57. آشیخ شمس‌الدین شمس آبادی، تو شمس آباد...‎‏ (۳ رده)
  58. انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم‎‏ (۳ رده)
  59. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.‎‏ (۳ رده)
  60. باغت آباد (شه)، انگوری‎‏ (۳ رده)
  61. بغداد آباد‎‏ (۳ رده)
  62. به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن)‎‏ (۳ رده)
  63. خون را به آب شستن‎‏ (۳ رده)
  64. رنگی به آب زدن‎‏ (۳ رده)
  65. ساعت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  66. آ (مانند آغ)‎‏ (۳ رده)
  67. سلام دادن آب یا سلام کردن آب‎‏ (۳ رده)
  68. آب آب را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  69. عروس تعریفی گوزو از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  70. آب آورده را آب می‌برد‎‏ (۳ رده)
  71. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است‎‏ (۳ رده)
  72. ملک با کفر آباد می‌شود، با ظلم نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  73. آب برداشتن 1‎‏ (۳ رده)
  74. نبود آباد‎‏ (۳ رده)
  75. آب به (یا تو یا در)شکر کردن‎‏ (۳ رده)
  76. آب به آسیاب ریختن‎‏ (۳ رده)
  77. آب به لانه‌ی مورچه‌ها انداختن‎‏ (۳ رده)
  78. کلوخ خشک در آب جستن‎‏ (۳ رده)
  79. آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  80. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب‎‏ (۳ رده)
  81. آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟‎‏ (۳ رده)
  82. آب نطلبیده مراد است.‎‏ (۳ رده)
  83. آب که یک‌جا بماند بو می‌گیرد‎‏ (۳ رده)
  84. آب، روشنایی است‎‏ (۳ رده)
  85. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه‎‏ (۳ رده)
  86. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن‎‏ (۳ رده)
  87. اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد‎‏ (۳ رده)
  88. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش‎‏ (۳ رده)
  89. به آب و آتش زدن (خود را ــ)‎‏ (۳ رده)
  90. تا (وقتی که) این آب می‌رود...‎‏ (۳ رده)
  91. خر تو(ی) آب خوابیدن‎‏ (۳ رده)
  92. خیس آب و عرق شدن‎‏ (۳ رده)
  93. روز بی‌آبی به شاش موش آسیاب گرداندن‎‏ (۳ رده)
  94. سبو همیشه سالم از آب در نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  95. آ (مانند آق)‎‏ (۳ رده)
  96. شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  97. فوت آب بودن‎‏ (۳ رده)
  98. آب از آب تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  99. مثل آب‎‏ (۳ رده)
  100. آب از سرچشمه گل (آلود) بودن‎‏ (۳ رده)

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)