صفحههای دارای بیشترین رده
نمایش در پائین تا ۵۰ نتیجه in range #۵۱ تا #۱۰۰.
نمایش (۵۰تای قبلی | ۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)
- آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا میخواند (۳ رده)
- آب، راه خودش را باز میکند (۳ رده)
- آباد کردن (جایی را) (۳ رده)
- آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه (۳ رده)
- آشیخ شمسالدین شمس آبادی، تو شمس آباد... (۳ رده)
- انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم (۳ رده)
- اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب میرسد. (۳ رده)
- باغت آباد (شه)، انگوری (۳ رده)
- بغداد آباد (۳ رده)
- به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن) (۳ رده)
- خون را به آب شستن (۳ رده)
- سفرهی بینان جل است، کوزهی بیآب گل است (۳ رده)
- آب (یا قطره) به عمان، نوباوه آوردن (۳ رده)
- آب آورده را آب میبرد (۳ رده)
- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است (۳ رده)
- ملک با کفر آباد میشود، با ظلم نمیشود (۳ رده)
- آب برداشتن 1 (۳ رده)
- نبود آباد (۳ رده)
- آب به (یا تو یا در)شکر کردن (۳ رده)
- آب به آسیاب ریختن (۳ رده)
- آب به لانهی مورچهها انداختن (۳ رده)
- کلوخ خشک در آب جستن (۳ رده)
- آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن (۳ رده)
- گشنه خواب نان میبیند، تشنه خواب آب (۳ رده)
- آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟ (۳ رده)
- آب نطلبیده مراد است. (۳ رده)
- آب که یکجا بماند بو میگیرد (۳ رده)
- آب، روشنایی است (۳ رده)
- آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه (۳ رده)
- اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن (۳ رده)
- اگر ما برویم پشکلچینی، خره به آب پشکل میاندازد (۳ رده)
- بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش (۳ رده)
- به آب و آتش زدن (خود را ــ) (۳ رده)
- تا (وقتی که) این آب میرود... (۳ رده)
- خر تو(ی) آب خوابیدن (۳ رده)
- خیس آب و عرق شدن (۳ رده)
- رنگی به آب زدن (۳ رده)
- ساعت آب گرم (۳ رده)
- آ (مانند آغ) (۳ رده)
- سلام دادن آب یا سلام کردن آب (۳ رده)
- آب آب را میجوید، کور عصا را (۳ رده)
- عروس تعریفی گوزو از آب درمیآید (۳ رده)
- آب از آب تکان نخوردن (۳ رده)
- مثل آب (۳ رده)
- آب از سرچشمه گل (آلود) بودن (۳ رده)
- مهمان منی به آب خوردن، لب جوب (۳ رده)
- آب برداشتن 2 (۳ رده)
- نقش بر آب شدن (۳ رده)
- آب به (یا در) قفس کردن (۳ رده)
- هر کسی آب دل خودش را میخورد (۳ رده)
نمایش (۵۰تای قبلی | ۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)