صفحه‌های دارای بیشترین رده

پرش به: ناوبری، جستجو

نمایش در پائین تا ۵۰ نتیجه in range #۵۱ تا #۱۰۰.

نمایش (۵۰تای قبلی | ۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا می‌خواند‎‏ (۳ رده)
  2. آب، راه خودش را باز می‌کند‎‏ (۳ رده)
  3. آباد کردن (جایی را)‎‏ (۳ رده)
  4. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه‎‏ (۳ رده)
  5. آشیخ شمس‌الدین شمس آبادی، تو شمس آباد...‎‏ (۳ رده)
  6. انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم‎‏ (۳ رده)
  7. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.‎‏ (۳ رده)
  8. باغت آباد (شه)، انگوری‎‏ (۳ رده)
  9. بغداد آباد‎‏ (۳ رده)
  10. به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن)‎‏ (۳ رده)
  11. خون را به آب شستن‎‏ (۳ رده)
  12. سفره‌ی بی‌نان جل است، کوزه‌ی بی‌آب گل است‎‏ (۳ رده)
  13. آب (یا قطره) به عمان، نوباوه آوردن‎‏ (۳ رده)
  14. آب آورده را آب می‌برد‎‏ (۳ رده)
  15. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است‎‏ (۳ رده)
  16. ملک با کفر آباد می‌شود، با ظلم نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  17. آب برداشتن 1‎‏ (۳ رده)
  18. نبود آباد‎‏ (۳ رده)
  19. آب به (یا تو یا در)شکر کردن‎‏ (۳ رده)
  20. آب به آسیاب ریختن‎‏ (۳ رده)
  21. آب به لانه‌ی مورچه‌ها انداختن‎‏ (۳ رده)
  22. کلوخ خشک در آب جستن‎‏ (۳ رده)
  23. آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  24. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب‎‏ (۳ رده)
  25. آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟‎‏ (۳ رده)
  26. آب نطلبیده مراد است.‎‏ (۳ رده)
  27. آب که یک‌جا بماند بو می‌گیرد‎‏ (۳ رده)
  28. آب، روشنایی است‎‏ (۳ رده)
  29. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه‎‏ (۳ رده)
  30. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن‎‏ (۳ رده)
  31. اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد‎‏ (۳ رده)
  32. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش‎‏ (۳ رده)
  33. به آب و آتش زدن (خود را ــ)‎‏ (۳ رده)
  34. تا (وقتی که) این آب می‌رود...‎‏ (۳ رده)
  35. خر تو(ی) آب خوابیدن‎‏ (۳ رده)
  36. خیس آب و عرق شدن‎‏ (۳ رده)
  37. رنگی به آب زدن‎‏ (۳ رده)
  38. ساعت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  39. آ (مانند آغ)‎‏ (۳ رده)
  40. سلام دادن آب یا سلام کردن آب‎‏ (۳ رده)
  41. آب آب را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  42. عروس تعریفی گوزو از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  43. آب از آب تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  44. مثل آب‎‏ (۳ رده)
  45. آب از سرچشمه گل (آلود) بودن‎‏ (۳ رده)
  46. مهمان منی به آب خوردن، لب جوب‎‏ (۳ رده)
  47. آب برداشتن 2‎‏ (۳ رده)
  48. نقش بر آب شدن‎‏ (۳ رده)
  49. آب به (یا در) قفس کردن‎‏ (۳ رده)
  50. هر کسی آب دل خودش را می‌خورد‎‏ (۳ رده)

نمایش (۵۰تای قبلی | ۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)