صفحههایی که بیشتر از همه به آنها پیوند داده شدهاست
نمایش در پائین تا ۵۰ نتیجه in range #۱ تا #۵۰.
نمایش (۵۰تای قبلی | ۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)
- آب آب را میجوید، گودال هر دو را (۸ پیوند)
- آب به ریسمان بستن (۶ پیوند)
- از آب، کره گرفتن (۵ پیوند)
- آب بدود، نان بدود، (فلان) به دنبالش (۴ پیوند)
- آچس (۴ پیوند)
- کور عصا را میجوید، آب گودال را (۴ پیوند)
- آگوز (۴ پیوند)
- پته را به آب دادن (۴ پیوند)
- آب به پستی میرود (۴ پیوند)
- خروس آتقی رفته به هیزم... (۳ پیوند)
- آ (مانند آق) (۳ پیوند)
- آب به آبادانی میرود (۳ پیوند)
- آب را از سرچشمه باید بست (۳ پیوند)
- آسید عباس هم با من کومک کرد (۳ پیوند)
- به لانهی مورچه(ها) آب افتادن (۳ پیوند)
- آب (۳ پیوند)
- هر سرکهیی از آب ترشتر است (۳ پیوند)
- پته به (یا روی) آب افتادن (۳ پیوند)
- آشیخ روباه (۳ پیوند)
- آکون (۳ پیوند)
- آب... از یک جو نرفتن (۳ پیوند)
- آب آب را پیدا میکند، آدم آدم را (۳ پیوند)
- آب از لب و لوچه سرازیر شدن (۳ پیوند)
- آب، خودش چاله را پیدا میکند (۳ پیوند)
- آبی که در گودال (یا یکجا) بماند بو میگیرد (یا میگندد) (۳ پیوند)
- آشیخ شمسالدین شمس آبادی، تو شمس آباد... (۳ پیوند)
- چه سرکهیی باشد که از آب ترشتر نباشد (۳ پیوند)
- آب آمد و تیمم باطل شد (۳ پیوند)
- سرکه جایی ترش است که آب نباشد (۳ پیوند)
- آب که یکجا ماند میگندد (۳ پیوند)
- آملا (۳ پیوند)
- آخدا! تو کریمی، اونم کریمه... (۳ پیوند)
- آمیز قلمدون (۳ پیوند)
- الهی نانت بار آهو بشود، آبت کوه به کوه بگردد (۳ پیوند)
- آ (مانند آغ) (۳ پیوند)
- درز را آب دادن (۳ پیوند)
- آب سوار و نان سوار و (فلانی) پیاده (یا به دنبالش) (۳ پیوند)
- برای بستن(جلو) دهن آمیرزا... (۳ پیوند)
- جد و آباد (کسی) را جنباندن (۲ پیوند)
- آب آورده (۲ پیوند)
- روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت میرود. (۲ پیوند)
- آب بردن 2 (۲ پیوند)
- نو کردن ماه به آب... (۲ پیوند)
- آب، میداند (یاخود داند) که آبادی کجاست (۲ پیوند)
- آب آب را میجوید، کور عصا را (۲ پیوند)
- آب بردن 3 (۲ پیوند)
- لولنگ (خیلی) آب برداشتن (۲ پیوند)
- هر بادی آب سرد نمیکند (۲ پیوند)
- وسمه را آب، گلاب را خواب (۲ پیوند)
- آب که از سر گذشت، چه یک نی چه صد نی (۲ پیوند)