آب از سر گذشتن
از کتاب کوچه
آب از سر گذشتن
1) فرصت تلاش و تقلا برای دیگرگون کردن اوضاع و احوال یا پیشگیری از زیانی یا در امان ماندن از مخاطرهیی از دست شدن. دیگر هرگونه کوششی برای بهبود شرایط بیثمر و بیهوده بودن: «آنقدر دست روی دست گذاشتند و معطل کردند تا آب از سرشان گذشت!»
چو دوران عمر از چهل برگذشت
مزن دست و پا کابت از سر گذشت!
[سعدی]
2) مهم نشمردن، وقع نگذاشتن و بیقید بودن نسبت به گرفتاری یا رسوایی یا زیانی، به دلیل تازگی نداشتن آن: «مهم نیست ما که دیگر آب از سرمان گذشته!»
مقایسه کنید با: آدمی که خیس است از آب [یا باران] نمیترسد!