آب به آسیاب ریختن
از کتاب کوچه
آب به آسیاب ریختن
1) با زحمت خود سود شخصی بینیاز را فراهم آوردن. برای حفظ منافع صاحب قدرت و مکنتی، از آسایش و سرمایهی اندک خویش مایه گذاشتن. با کار و کارمایهی خویش اسباب عیش و تنعم حریصی را فراهم آوردن. اسباب و امکانات خود را وسیلهی بهرهبرداری نالازم دیگران کردن: «تو با این کارت داری آب به آسیاب آن گردنکلفت میریزی»
مترادف جوال پای خرمن انداختن.
توجه شود به تفاوت این تعبیر و آب، روی چرخ آسیاب (کسی) ریختن.
2) نگاه کنید به آب، روی چرخ آسیاب (کسی) ریختن.