آب به ریسمان بستن
از کتاب کوچه
آب به ریسمان بستن
تلاش بیهوده به خاطر کاری که انجامش هم از ابتدا ناممکن مینماید.
مترادف آب به سبد کردن * آب به غربال کردن * آب به [یا در] هاون کوفتن * آب به [یا در] قفس کردن * آب سفت کردن * باد به چنبر بستن * باد رنگ کردن * باد کاشتن * باد گره زدن * بخیه به آبدوغ زدن * خشت بر آب [یا دریا] زدن * با آبکش آب آوردن * خاک اره اره کردن * آهن سرد کوبیدن * مهرهی کور نخ کردن * آب گره زدن * باد در قفس کردن * کلوخ خشک در آب جستن * گره به باد زدن * برف انبار کردن * از کف دست اصفهانی مو کندن، در این معنی * جوز به گنبد افشاندن * ریگ بیابان و قطرهی باران شمردن * مشت بر سندان کوفتن * رو دریا پل بستن * به دریا پل بستن * مشت به کس فیل کوفتن * مرهم به کس [یا فلان] فاخته گذاشتن.