دستهگل به آب دادن
دستهگل به آب دادن
«شیطان میان انسانها رفیقی داشت. این رفیق میخواست برای پسرش زن بگیرد. به شیطان گفت:
ــ در عالم رفاقت یک خواهش از تو دارم و آن این است که اتباع تو در روز عروسی عملی انجام ندهند که مهمانهای ما ناراحت بشوند.
شیطان قول داد و به اتباع خود نیز سفارشها لازم را کرد.
روز عروسی رسید. برای این که مجلس ضیافت از هر جهت باشکوه باشد آب به حوض خانه انداخته بودند. یکی از اتباع شیطان ــ که البته به موجب دستور شیطان بزرگ نمیتوانست وارد مجلس شود و در آنجا کار خلافی صورت دهد. ــ بیرون خانه در کنار نهر آب نشست و دستهگلی را که در دست داشت به آب انداخت. آب، دستهگل را به میان حوض برد. یکی از بچهها به فکر ربودن گل به کنار حوض آمد و در آب افتاد و خفه شد و عروسی را عزا کرد. رفیق شیطان از این خلاف قول متأثر شده گله کرد. شیطان عامل عمل را احضار و مؤاخذه کرد. او گفت: ــ من کاری نکردم، فقط برای تزئین مجلس دستهگلی به آب دادم!
کنایهی دستهگل (به) آب دادن از این افسانه اتخاذ شده و در مواردی که کسی کاری را ظاهراً برای صلاح و باطناً برای فساد انجام میدهد استعمال میکنند.»
[ع. مستوفی، شرح زندگانی من] ج 3، ص 377
امیرقلی امینی در داستانهای امثال از این حکایت روایتی دلپسندتر به دست داده است. در روایت او، آن که دستهگل به آب میدهد نه شیطان است نه شاگرد او، بل مردی سخت مشئوم و بدقدم و نامبارک است که همیشه دخالت او در هر امری سیاهی بهبار میآورد.
برای برادرزادهی این مرد به خواستگاری دختری رفتهاند و خانوادهی دختر بدین وصلت رضا دادهاند بدین شرط که عموی بدقدم داماد در هیچیک از مراسم عروسی حضور نیابد.
بیچاره مرد، دو روزي را که علیالرسم ده غرقه در شور و نشاط عروسی است به دهکدهی مجاور میرود و طبعن از وضع خود به سختی اندوهناک است که چرا باید وجودش تا بدانحد مشئوم باشد که حتی در عروسی برادرازدهی محبوب خود نیز مجبور شود خانه و خانواده و دهکده را ترک بگوید تا شئامت حضورش احتمالن عروسی را به فاجعهیی مبدل نکند.
در این اندیشه است که ناگاه چشمش به بوته گل زیبایی میافتد و با خود میگوید: «این نهر، راست از میان باغ برادرم میگذرد. خوبست دستهگل بزرگ و چشمگیری ببندم و به آب نهر بسپارم تا چون به خانهی برادرم رسید بدانند که اگر من خود آنجا حضور ندارم، باری دل و روح من آنجاست و قلبن با شادی خانواده شریکم!» ــ و چنان که پیداست، دستهی گل فاجعه میآفریند و سبب هلاک یکی دو تن از کودکان خانواده میشود!
روز دیگر که به خانه برمیگردد و عروسی را عزا مییابد، چون از سبب مرگ کودکان جویا میشود و میشنود که جان آن نازنینان فدای دستهگلی شیطانی شده است که آب میآورده. آه از نهادش برمیآید که این، دستهگلی است که خود او به آب داده!
کنایهی دستهگل (به) آب دادن، برخلاف استنتاج ع. مستوفی، معمولن در امری به کار میرود که ناشیانه یا به سهو، اما به طور قطع بدون سوءنیت ــ و حتا، چنان که از حکایت مثل برمیآید، از سر حسننیت کامل ــ انجام گیرد و نه از روی عمد و به قصد فساد؛ منتها، نتیجهی آن، خسارت و زحمت یا رنج و مرارت دیگران باشد.
اصطلاح را دستهگل آب دادن نیز میآورند؛ به فک به.