کلاه کچل را آب برد...

از کتاب کوچه
پرش به: ناوبری، جستجو

کلاهِ کچل را آب برد، گفت «برای سرم گشاد بود!»

در مورد کسی می‌آورند که از شکست خود از رو نرود و آن را چنان توجیه کند که معلول خواست یا سیاست خود او بوده است.

مترادف قمارباز اگر نگوید «به تخم» دلش می‌ترکد! * ملا از خرش افتاد زمین، پا شد خودش را تکاند و گفت «همین‌جا می‌خواستم پیاده بشوم!» * گُربهه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت «پیف پیف، بو می‌دهد!» پیرزنه دستش به درخت آلو نمی‌رسید، می‌گفت «ترشی به‌ام نمی‌سازد! * سگْ‌ سیر، قلیهْ ترش! * شغاله پوزه‌اش به انگور نرسید، گفت «ترش است!» گربه دستش به دنبه نرسید، گفت: «خیر اموات!»

ضرب‌المثل کچل را ملک‌الشعراء بهار قطعه‌یی ساخته است:

کلی را سر از زخم ناسور بود

ز خارش توانش ز تن دور بود.

کنار یکی چشمه خارید سر

کلاهش فتاد اندر آن رود در.

چو ناچار نومید شد از کلاه،

درون آه آه و برون قاه‌قاه

به یاران چنین گفت که: «این اشکلاخ

بُد از بَهرِ این کَلّه‌ی کَلْ فراخْ»