صفحههای دارای بیشترین نسخه
نمایش در پائین تا ۸۳ نتیجه in range #۱ تا #۸۳.
نمایش (۲۵۰تای قبلی | ۲۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)
- صفحهٔ اصلی (۳۴ نسخه)
- خروس آتقی رفته به هیزم... (۸ نسخه)
- آ (مانند آغ) (۸ نسخه)
- آب (۸ نسخه)
- اِاِ نه، كِكِه (۸ نسخه)
- آشیخ روباه (۸ نسخه)
- آب به آبادانی میرود (۷ نسخه)
- آب اومد.ـ کدوم آب؟ (۷ نسخه)
- آب (باورهای توده، آیینها) (۶ نسخه)
- آسید عباس هم با من کومک کرد (۶ نسخه)
- آشیخ شمسالدین شمس آبادی، تو شمس آباد... (۵ نسخه)
- آ (۵ نسخه)
- آچس (۵ نسخه)
- آ (مانند آق) (۵ نسخه)
- آب برداشتن (۵ نسخه)
- آمیز قلمدون (۴ نسخه)
- مدخل های ناقص (۴ نسخه)
- آب میآید در این خانه شر و شر (۴ نسخه)
- کتاب کوچه (۴ نسخه)
- صد گوز و نود ریش، که از آب گذشتیم (۴ نسخه)
- آگوز (۴ نسخه)
- آب آب را پیدا میکند، آدم آدم را (۴ نسخه)
- ابابیل (۴ نسخه)
- درِ کوزه گذاشتن و آبش را خوردن(چیزی را ــ) (۴ نسخه)
- موکل آب فرات بودن (۳ نسخه)
- فولکلور (۳ نسخه)
- آب خرد، ماهی خرد (۳ نسخه)
- شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمیآید (۳ نسخه)
- برای بستن(جلو) دهن آمیرزا... (۳ نسخه)
- جد و آباد (کسی) را گفتن (۳ نسخه)
- آب نطلبیده مراد است. (۳ نسخه)
- آخدا! تو کریمی، اونم کریمه... (۳ نسخه)
- آکون (۳ نسخه)
- آب بدود، نان بدود، (فلان) به دنبالش (۳ نسخه)
- آب را بر سر زنی، سر نشکند... (۳ نسخه)
- احمد شاملو (۳ نسخه)
- نو کردن ماه به آب... (۳ نسخه)
- آب، روشنایی است (۳ نسخه)
- آب... از یک جو نرفتن (۳ نسخه)
- اِ (۳ نسخه)
- بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش (۳ نسخه)
- آب تو(ی) شیر کردن (۳ نسخه)
- کوزهی آب، تو راه چشمه میشکند (۲ نسخه)
- آملا (۲ نسخه)
- اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب میرسد. (۲ نسخه)
- آب به پستی میرود (۲ نسخه)
- آب که یکجا بماند بو میگیرد (۲ نسخه)
- آب بردن 1 (۲ نسخه)
- آب آورده را آب میبرد (۲ نسخه)
- آب صدای (شرشر) خودش را نمیشنود (۲ نسخه)
- جد و آباد (کسی) را جنباندن (۲ نسخه)
- آب (و آتش) روشنایی خانه است. (۲ نسخه)
- آب بردن 2 (۲ نسخه)
- کوزهی نو، دو روز آب را خنک نگه میدارد (۲ نسخه)
- آمیز والده (۲ نسخه)
- اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در میآورد. (۲ نسخه)
- برای بستنِ (جلوِ) دهنِ آمیرزا... (۲ نسخه)
- خوابگزاری (۲ نسخه)
- آب آب را میجوید، کور عصا را (۲ نسخه)
- چوب، هر چه (یا هر قدر هم) سنگین باشد، آب فرو(یش) نمیبرد (۲ نسخه)
- آب به آینه زدن (۲ نسخه)
- گشنه خواب نان میبیند، تشنه خواب آب (۲ نسخه)
- رخت دو هوو به یک صندوق میرود، آب دو تا جاری از (یا به) یک جو نمیرود (۲ نسخه)
- لب آب بردن و تشنه برگرداندن (کسی را ــ) (۲ نسخه)
- حلقهی همکاران (۲ نسخه)
- آب آب را میجوید، گودال هر دو را (۲ نسخه)
- آدمی که خیس است از آب (یا باران) نمیترسد (۲ نسخه)
- آب به کونِ خر (یا شتر)ریختن (۲ نسخه)
- آباد کردن (کسی را) (۲ نسخه)
- آزادی، آبادی است (۲ نسخه)
- اَ (۲ نسخه)
- از آب گرفته (۲ نسخه)
- خانهات آباد (۲ نسخه)
- باغت آباد! باغت آباد شه (۲ نسخه)
- روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت میرود. (۲ نسخه)
- آب برداشتن 1 (۲ نسخه)
- بند را به آب دادن (۲ نسخه)
- آب رفته به جوی برنمیگردد (۲ نسخه)
- عاقل به کنار جوی تا پل میجست، دیوانهی پابرهنه از آب گذشت (۲ نسخه)
- از آب درآمدن (۲ نسخه)
- مثل آب (۲ نسخه)
- مورچه را آب میبرد... (۲ نسخه)
- آب، میداند (یاخود داند) که آبادی کجاست (۲ نسخه)
نمایش (۲۵۰تای قبلی | ۲۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)