صفحه‌های بدون پیوند میان‌ویکی

پرش به: ناوبری، جستجو

این صفحات پیوندی به صفحه‌ای به زبان دیگر نمی‌دارند:

پیشوند  

نمایش در پائین تا ۶۸ نتیجه in range #۲۵۱ تا #۳۱۸.

نمایش (۲۵۰تای قبلی | ۲۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. صد گوز و نود ریش، که از آب گذشتیم
  2. صفحهٔ اصلی
  3. عاشقم، پول ندارم، کوزه‌تو بده آب بیارم
  4. عاقل به کنار جوی تا پل می‌جست، دیوانه‌ی پابرهنه از آب گذشت
  5. عروس تعریفی گوزو از آب درمی‌آید
  6. فوت آب بودن
  7. فولکلور
  8. فکر نان کن که خربزه آب است
  9. قسمت‌ آباد
  10. قوت آب از سرچشمه است
  11. لب آب بردن و تشنه برگرداندن (کسی را ــ)
  12. لولنگ (خیلی) آب برداشتن
  13. ما بادمب کنده رفتیم، اما شماها هم ده آبادکن نیستید
  14. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است
  15. مثل آب
  16. مثل آب جفت
  17. مثل آبی که روی آتش بریزند...
  18. مثل ماهی از آب بیرون آمده...
  19. مدخل های ناقص
  20. مرغابی سرش را می‌کند زیر آب، خیال می‌کند کسی نمی‌بیندش
  21. مزه‌ی آب دادن
  22. مشک خالی و پرهیزِ آب؟
  23. ملک با کفر آباد می‌شود، با ظلم نمی‌شود
  24. مهمان منی به آب خوردن، لب جوب
  25. مهمان منی به آب، آن هم لب جوب
  26. مورچه را آب می‌برد...
  27. موکل آب فرات بودن
  28. ناله‌ی آب از ناهمواری زمین است
  29. نان این‌جا، آب این‌جا، کجا روم به زِ این‌جا؟
  30. نان و آب داشتن
  31. نبود آباد
  32. نقش بر آب شدن
  33. نقش خود را در آب دیدن
  34. نه آب بیار، نه کوزه بشکن
  35. نه آب و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی
  36. نو کردن ماه به آب...
  37. هر بادی آب سرد نمی‌کند
  38. هر سرکه‌یی از آب ترش‌تر است
  39. هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا می‌رود
  40. هر کسی آب دل خودش را می‌خورد
  41. هر کسی کار خودش، بار خودش،‌ آبش به انبار خودش
  42. هر که خواب است، روزیش در آب است
  43. هر که نقش خویش می‌بیند (یا خویشتن بیند) در آب...
  44. همیشه آب نمی‌رود به جوی آقا رفیع، یک روز هم می‌رود به جوی آقا شفیع
  45. وسمه را آب، گلاب را خواب
  46. پته به (یا روی) آب افتادن
  47. پته به آب رفتن
  48. پته را به آب دادن
  49. پل آن‌ورِ آب (یا جو) بودن
  50. چشم آب نداشتن
  51. چند آب شسته‌تر بودن
  52. چه سرکه‌یی باشد که از آب ترش‌تر نباشد
  53. چوب، هر چه (یا هر قدر هم) سنگین باشد، آب فرو(یش) نمی‌برد
  54. کتاب کوچه
  55. کلاه کچل را آب برد...
  56. کلوخ خشک در آب جستن
  57. کور عصا را می‌جوید، آب گودال را
  58. کور کور را می‌جوید، آب گودال را
  59. کوزه به راه آب می‌شکند
  60. کوزه‌ی آب، تو راه چشمه می‌شکند
  61. کوزه‌ی نو، آب خنک
  62. کوزه‌ی نو، دو روز آب را خنک نگه می‌دارد
  63. کون را به آب سرد زدن
  64. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب
  65. یک (یا یکی دو) آب شسته‌تر بودن
  66. یک ده آباد، به ز صد شهر خراب است
  67. یک چشمه آب درون، به ز صد چشمه آب بیرون است
  68. یکی رفت یکی موند...

نمایش (۲۵۰تای قبلی | ۲۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)