کتاب کوچه:ورودی کاربران: تفاوت بین نسخهها
از کتاب کوچه
پرش به:
ناوبری
،
جستجو
نسخهٔ ۱ مهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۶:۵۴
(
نمایش مبدأ
)
Hossein
(
بحث
|
مشارکتها
)
→ تفاوت قدیمیتر
نسخهٔ ۱ مهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۶:۵۸
(
نمایش مبدأ
)
Hossein
(
بحث
|
مشارکتها
)
تفاوت جدیدتر ←
سطر ۱۴۳:
سطر ۱۴۳:
*[[ای دوست، گل سرشته را آبی بس]]
*[[ای دوست، گل سرشته را آبی بس]]
+
+
*[[بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش]]
نسخهٔ ۱ مهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۶:۵۸
اَ
اِ
اِاِ
اِاِ نه، كِكِه
ابابیل
آ (مانند آغ)
آ (مانند آق)
آخدا! تو کریمی، اونم کریمه...
آسید عباس هم با من کومک کرد
خروس آتقی رفته به هیزم...
آشیخ شمسالدین شمس آبادی، تو شمس آباد...
برای بستن(جلو) دهن آمیرزا...
آمیز والده
آچس
آشیخ روباه
آکون
آگوز
آملا
آمیز قلمدون
آب
روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت میرود.
اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب میرسد.
آب نطلبیده مراد است.
اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در میآورد.
آب (و آتش) روشنایی خانه است.
نو کردن ماه به آب...
آب اومد.ـ کدوم آب؟
آب میآید در این خانه شر و شر
آبی میون سنگ...
اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟
یکی رفت یکی موند...
آب آب را پیدا میکند، آدم آدم را
آب آب را میجوید، کور عصا را
آب آب را میجوید، گودال هر دو را
آب آمد و تیمم باطل شد
آب به آب بخورد زور برمیدارد
آب به آبادانی میرود
آب به پستی میرود
آب خرد، ماهی خرد
آب، خودش چاله را پیدا میکند
آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم...
آب دریا از دهن سگ نجس نمیشود
آب دریا به دهن ماهی دریا خوش است
آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟
آب را بر سر زنی، سر نشکند...
آب، راه خودش را باز میکند
آب رفته به جوی برنمیگردد
آب ریخته به کوزه جمع نمیشود
آب شیرین و مشک گندیده؟
آب صدای (شرشر) خودش را نمیشنود
آب که جاری شد خودش چاله را پیدا میکند
آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا میخواند
آب که یکجا بماند بو میگیرد
آب که یکجا ماند میگندد
آب گرمابه، پارگین را شاید
آب گودال را میجوید، کور عصا را
آب گیرش نمیآید، وگرنه شناگر ماهری است
آب، میداند (یاخود داند) که آبادی کجاست
آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است
آب نمیبیند وگرنه شناگر ماهری است
آب، هر چه عمیقتر است آرامتر است
آبه اگر قوت داشت، قورباغهش نهنگ میشد
آبی که در گودال (یا یکجا) بماند بو میگیرد (یا میگندد)
آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه
آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه
آدمی که خیس است از آب (یا باران) نمیترسد
از بیآبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن
اگر آب نمیآورد، کوزه هم نمیشکند
اگر ما برویم پشکلچینی، خره به آب پشکل میاندازد
امان از دوغ لیلی...
اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن
ای خدا، آقا آب بخواهد
ای دوست، گل سرشته را آبی بس
بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
ورود
گویشها
فضاهای نام
بحث
صفحهٔ پروژه
جستجو
بیشتر
بازدیدها
نمایش تاریخچه
نمایش مبدأ
خواندن
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
راهنما
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
صفحههای ویژه
نسخهٔ قابل چاپ
پیوند پایدار
اطلاعات صفحه