صفحه‌هایی که بیشتر از همه به آن‌ها پیوند داده شده‌است

پرش به: ناوبری، جستجو

نمایش در پائین تا ۹۲ نتیجه in range #۲۱ تا #۱۱۲.

نمایش (۵۰۰تای قبلی | ۵۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. آب، خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۳ پیوند)
  2. آبی که در گودال (یا یک‌جا) بماند بو می‌گیرد (یا می‌گندد)‎‏ (۳ پیوند)
  3. آشیخ شمس‌الدین شمس آبادی، تو شمس آباد...‎‏ (۳ پیوند)
  4. آب... از یک جو نرفتن‎‏ (۳ پیوند)
  5. آب آب را پیدا می‌کند، ‌آدم آدم را‎‏ (۳ پیوند)
  6. آب از لب و لوچه سرازیر شدن‎‏ (۳ پیوند)
  7. چه سرکه‌یی باشد که از آب ترش‌تر نباشد‎‏ (۳ پیوند)
  8. آب که یک‌جا ماند می‌گندد‎‏ (۳ پیوند)
  9. آملا‎‏ (۳ پیوند)
  10. آب آمد و تیمم باطل شد‎‏ (۳ پیوند)
  11. سرکه جایی ترش است که آب نباشد‎‏ (۳ پیوند)
  12. آخدا! تو کریمی، اونم کریمه...‎‏ (۳ پیوند)
  13. آمیز قلمدون‎‏ (۳ پیوند)
  14. الهی نانت بار آهو بشود، آبت کوه به کوه بگردد‎‏ (۳ پیوند)
  15. آب سوار و نان سوار و (فلانی) پیاده (یا به دنبالش)‎‏ (۳ پیوند)
  16. برای بستن(جلو) دهن آمیرزا...‎‏ (۳ پیوند)
  17. آ (مانند آغ)‎‏ (۳ پیوند)
  18. درز را آب دادن‎‏ (۳ پیوند)
  19. نو کردن ماه به آب...‎‏ (۲ پیوند)
  20. آب، می‌داند (یاخود داند) که آبادی کجاست‎‏ (۲ پیوند)
  21. جد و آباد (کسی) را جنباندن‎‏ (۲ پیوند)
  22. آب آورده‎‏ (۲ پیوند)
  23. روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می‌رود.‎‏ (۲ پیوند)
  24. آب بردن 2‎‏ (۲ پیوند)
  25. لولنگ (خیلی) آب برداشتن‎‏ (۲ پیوند)
  26. هر بادی آب سرد نمی‌کند‎‏ (۲ پیوند)
  27. وسمه را آب، گلاب را خواب‎‏ (۲ پیوند)
  28. آب که از سر گذشت، چه یک نی چه صد نی‎‏ (۲ پیوند)
  29. آب گودال را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۲ پیوند)
  30. از آب گرفته‎‏ (۲ پیوند)
  31. اگر آب نمی‌آورد، کوزه هم نمی‌شکند‎‏ (۲ پیوند)
  32. آب آب را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۲ پیوند)
  33. آب بردن 3‎‏ (۲ پیوند)
  34. آب که جاری شد خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۲ پیوند)
  35. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب‎‏ (۲ پیوند)
  36. آب گیرش نمی‌آید، وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۲ پیوند)
  37. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن‎‏ (۲ پیوند)
  38. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.‎‏ (۲ پیوند)
  39. به آب رفتن‎‏ (۲ پیوند)
  40. خوردن و یک آب هم بالایش (چیزی را ــ)‎‏ (۲ پیوند)
  41. آب از آب تکان نخوردن‎‏ (۲ پیوند)
  42. دهن آب افتادن‎‏ (۲ پیوند)
  43. آب از سرچشمه گل (آلود) بودن‎‏ (۲ پیوند)
  44. شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است) ، آب گیرش نمی‌آید‎‏ (۲ پیوند)
  45. فوت آب بودن‎‏ (۲ پیوند)
  46. هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا می‌رود‎‏ (۲ پیوند)
  47. چند آب شسته‌تر بودن‎‏ (۲ پیوند)
  48. کور کور را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۲ پیوند)
  49. بالا کشیدن و یک آب هم رویش (یا بالایش)خوردن‎‏ (۲ پیوند)
  50. آب برداشتن 1‎‏ (۲ پیوند)
  51. فولکلور‎‏ (۲ پیوند)
  52. آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن‎‏ (۲ پیوند)
  53. مهمان منی به آب خوردن، لب جوب‎‏ (۲ پیوند)
  54. کوزه به راه آب می‌شکند‎‏ (۲ پیوند)
  55. آب که یک‌جا بماند بو می‌گیرد‎‏ (۲ پیوند)
  56. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه‎‏ (۲ پیوند)
  57. اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در می‌آورد.‎‏ (۲ پیوند)
  58. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش‎‏ (۲ پیوند)
  59. بند را به آب دادن‎‏ (۲ پیوند)
  60. آب... به یک جو نرفتن‎‏ (۲ پیوند)
  61. دو دفعه آب، جای یک دفعه نان را نمی‌گیرد‎‏ (۲ پیوند)
  62. ز آب خرد، ماهی خرد خیزد‎‏ (۲ پیوند)
  63. آب برداشتن 2‎‏ (۲ پیوند)
  64. سرخاب را آب رنگ می‌دهد، وسمه را خواب‎‏ (۲ پیوند)
  65. فکر نان کن که خربزه آب است‎‏ (۲ پیوند)
  66. مثل آب جفت‎‏ (۲ پیوند)
  67. مهمان منی به آب، آن هم لب جوب‎‏ (۲ پیوند)
  68. نه آب بیار، نه کوزه بشکن‎‏ (۲ پیوند)
  69. کوزه‌ی آب، تو راه چشمه می‌شکند‎‏ (۲ پیوند)
  70. یکی رفت یکی موند...‎‏ (۲ پیوند)
  71. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه‎‏ (۲ پیوند)
  72. احمد شاملو‎‏ (۲ پیوند)
  73. آب به (یا در) کرت آخر بودن‎‏ (۲ پیوند)
  74. صحّت آب گرم‎‏ (۲ پیوند)
  75. آب دستت است نخور (یا زمین بگذار) و...‎‏ (۲ پیوند)
  76. آب نطلبیده مراد است.‎‏ (۲ پیوند)
  77. کوزه‌ی نو، آب خنک‎‏ (۲ پیوند)
  78. به آب چسیدن‎‏ (۲ پیوند)
  79. 3473‎‏ (۲ پیوند)
  80. آب (فلان) به جوی (بهمان) نرفتن‎‏ (۲ پیوند)
  81. خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند‎‏ (۲ پیوند)
  82. آب آوردن‎‏ (۲ پیوند)
  83. آب از بن تیره بودن‎‏ (۲ پیوند)
  84. آب خرد، ماهی خرد‎‏ (۲ پیوند)
  85. موکل آب فرات بودن‎‏ (۲ پیوند)
  86. آب رفته به جوی برنمی‌گردد‎‏ (۲ پیوند)
  87. آب نمی‌بیند وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۲ پیوند)
  88. کوزه‌ی نو، دو روز آب را خنک نگه می‌دارد‎‏ (۲ پیوند)
  89. آمیز والده‎‏ (۲ پیوند)
  90. آب (و آتش) روشنایی خانه است.‎‏ (۲ پیوند)
  91. خر را که ببرند عروسی، نه برای خوشی‌ست، برای آب و هیزم‌کشی‌ست‎‏ (۲ پیوند)
  92. آب انداختن‎‏ (۲ پیوند)

نمایش (۵۰۰تای قبلی | ۵۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)