صفحه‌های بدون پیوند میان‌ویکی

پرش به: ناوبری، جستجو

این صفحات پیوندی به صفحه‌ای به زبان دیگر نمی‌دارند:

پیشوند  

نمایش در پائین تا ۱۰۰ نتیجه in range #۱۰۱ تا #۲۰۰.

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. آب گودال را می‌جوید، کور عصا را!
  2. آب گیرش نمی‌آید، وگرنه شناگر ماهری است
  3. آب، خودش چاله را پیدا می‌کند
  4. آب، راه خودش را باز می‌کند
  5. آب، روشنایی است
  6. آب، می‌داند (یاخود داند) که آبادی کجاست
  7. آب، هر چه عمیق‌تر است آرام‌تر است
  8. آباجی
  9. آباد
  10. آباد (جد و آباد)
  11. آباد شدن
  12. آباد کردن (جایی را)
  13. آباد کردن (کسی را)
  14. آبت نبود، نانت نبود،... چه بود
  15. آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است
  16. آبه اگر قوت داشت، قورباغه‌ش نهنگ می‌شد
  17. آبِ پاکی رو(ی) دست ریختن
  18. آبی میون سنگ...
  19. آبی که در گودال (یا یک‌جا) بماند بو می‌گیرد (یا می‌گندد)
  20. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه
  21. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه
  22. آخدا! تو کریمی، اونم کریمه...
  23. آدمی که خیس است از آب (یا باران) نمی‌ترسد
  24. آزادی، آبادی است
  25. آسیاب را به آب‌رو گرداندن
  26. آسید عباس هم با من کومک کرد
  27. آشیخ روباه
  28. آشیخ شمس‌الدین شمس آبادی، تو شمس آباد...
  29. آملا
  30. آمیز قلمدون
  31. آمیز والده
  32. آچس
  33. آکون
  34. آگوز
  35. ابابیل
  36. احمد شاملو
  37. از آب درآمدن
  38. از آب درآمده
  39. از آب درآوردن
  40. از آب شب مانده پرهیزش می‌دهند، باز هم ناخوش است
  41. از آب و آتش درآمدن
  42. از آب و گل درآمدن
  43. از آب گذشتن
  44. از آب گذشته
  45. از آب گرفتن
  46. از آب گرفته
  47. از آب، رنگ گرفتن
  48. از آب، کره گرفتن
  49. از بی‌آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن
  50. الهی نانت بار آهو بشود، آبت کوه به کوه بگردد
  51. امان از دوغ لیلی...
  52. انگار که آبش برده
  53. انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم
  54. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن
  55. اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟
  56. اَ
  57. اِاِ
  58. اِاِ نه، كِكِه
  59. اِ‌
  60. اگر آب نمی‌آورد، کوزه هم نمی‌شکند
  61. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.
  62. اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد
  63. اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در می‌آورد.
  64. ای آب روون، شووَرَم به‌اِم باشه مهربون
  65. ای خدا، آقا آب بخواهد
  66. ای دوست، گل سرشته را آبی بس
  67. با آب طلا باید نوشت (یا بنویسند)
  68. باغت آباد! باغت آباد شه
  69. باغت آباد (شه)، انگوری
  70. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش
  71. بدهکار را که رو بدهی، بستانکار از آب درمی‌آید
  72. بر آب بودن
  73. برای بستن(جلو) دهن آمیرزا...
  74. برای بستنِ (جلوِ) دهنِ آمیرزا...
  75. برخلاف جریان آب شنا کردن
  76. بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش
  77. بغداد (کسی) را آباد کردن
  78. بغداد آباد
  79. بند را به آب دادن
  80. به آب افتادن
  81. به آب دادن
  82. به آب دادن پنجه‌ی مریم
  83. به آب رسیدن
  84. به آب رفتن
  85. به آب زدن
  86. به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن)
  87. به آب و آتش زدن (خود را ــ)
  88. به آب چسیدن
  89. به آب گوزیدن
  90. به امید محسن منشین، محسن آب‌آور نیست
  91. به لانه‌ی مورچه(ها) آب افتادن
  92. به هیچ آبی نخیسیدن
  93. بیل هزارمن آب برداشتن
  94. بی‌گدار به آب زدن
  95. تا (وقتی که) این آب می‌رود...
  96. تا به آب نزنی شناگر نمی‌شوی
  97. تا ریشه در آب است امید ثمری هست
  98. ترک آب برداشتن
  99. تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد
  100. تو شیشه‌یی کردن که یک مثقال آب نگیرد (کسی را ــ)

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)