صفحه‌های دارای بیشترین رده

پرش به: ناوبری، جستجو

نمایش در پائین تا ۱۰۰ نتیجه in range #۴۱ تا #۱۴۰.

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. بغداد آباد‎‏ (۳ رده)
  2. به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن)‎‏ (۳ رده)
  3. خون را به آب شستن‎‏ (۳ رده)
  4. سفره‌ی بی‌نان جل است، کوزه‌ی بی‌آب گل است‎‏ (۳ رده)
  5. آب (یا قطره) به عمان، نوباوه آوردن‎‏ (۳ رده)
  6. ما بادمب کنده رفتیم، اما شماها هم ده آبادکن نیستید‎‏ (۳ رده)
  7. آب از دست نچکیدن‎‏ (۳ رده)
  8. مشک خالی و پرهیزِ آب؟‎‏ (۳ رده)
  9. آب بر آتش ریختن‎‏ (۳ رده)
  10. نان و آب داشتن‎‏ (۳ رده)
  11. آب بستن به...‎‏ (۳ رده)
  12. هر سرکه‌یی از آب ترش‌تر است‎‏ (۳ رده)
  13. آب به آسمان پاشیدن‎‏ (۳ رده)
  14. آب به سوراخ مورچه‌(ها) ریختن‎‏ (۳ رده)
  15. آب تند دادن‎‏ (۳ رده)
  16. کون را به آب سرد زدن‎‏ (۳ رده)
  17. آب دستت است نخور (یا زمین بگذار) و...‎‏ (۳ رده)
  18. آب می‌آید در این خانه شر و شر‎‏ (۳ رده)
  19. آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا می‌خواند‎‏ (۳ رده)
  20. آب، راه خودش را باز می‌کند‎‏ (۳ رده)
  21. آباد کردن (جایی را)‎‏ (۳ رده)
  22. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه‎‏ (۳ رده)
  23. آشیخ شمس‌الدین شمس آبادی، تو شمس آباد...‎‏ (۳ رده)
  24. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن‎‏ (۳ رده)
  25. اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد‎‏ (۳ رده)
  26. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش‎‏ (۳ رده)
  27. به آب و آتش زدن (خود را ــ)‎‏ (۳ رده)
  28. تا (وقتی که) این آب می‌رود...‎‏ (۳ رده)
  29. خر تو(ی) آب خوابیدن‎‏ (۳ رده)
  30. خیس آب و عرق شدن‎‏ (۳ رده)
  31. رنگی به آب زدن‎‏ (۳ رده)
  32. ساعت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  33. آ (مانند آغ)‎‏ (۳ رده)
  34. سلام دادن آب یا سلام کردن آب‎‏ (۳ رده)
  35. آب آب را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  36. عروس تعریفی گوزو از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  37. آب آورده را آب می‌برد‎‏ (۳ رده)
  38. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است‎‏ (۳ رده)
  39. ملک با کفر آباد می‌شود، با ظلم نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  40. آب برداشتن 1‎‏ (۳ رده)
  41. نبود آباد‎‏ (۳ رده)
  42. آب به (یا تو یا در)شکر کردن‎‏ (۳ رده)
  43. آب به آسیاب ریختن‎‏ (۳ رده)
  44. آب به لانه‌ی مورچه‌ها انداختن‎‏ (۳ رده)
  45. کلوخ خشک در آب جستن‎‏ (۳ رده)
  46. آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  47. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب‎‏ (۳ رده)
  48. آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟‎‏ (۳ رده)
  49. آب نطلبیده مراد است.‎‏ (۳ رده)
  50. آب که یک‌جا بماند بو می‌گیرد‎‏ (۳ رده)
  51. آب، روشنایی است‎‏ (۳ رده)
  52. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه‎‏ (۳ رده)
  53. اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟‎‏ (۳ رده)
  54. اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در می‌آورد.‎‏ (۳ رده)
  55. بدهکار را که رو بدهی، بستانکار از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  56. به آب چسیدن‎‏ (۳ رده)
  57. جایی که آب هست تیمم روا نیست‎‏ (۳ رده)
  58. خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند‎‏ (۳ رده)
  59. در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن(چیزی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  60. روز بی‌آبی به شاش موش آسیاب گرداندن‎‏ (۳ رده)
  61. سبو همیشه سالم از آب در نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  62. آ (مانند آق)‎‏ (۳ رده)
  63. شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  64. فوت آب بودن‎‏ (۳ رده)
  65. آب از آب تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  66. مثل آب‎‏ (۳ رده)
  67. آب از سرچشمه گل (آلود) بودن‎‏ (۳ رده)
  68. مهمان منی به آب خوردن، لب جوب‎‏ (۳ رده)
  69. آب برداشتن 2‎‏ (۳ رده)
  70. نقش بر آب شدن‎‏ (۳ رده)
  71. آب به (یا در) قفس کردن‎‏ (۳ رده)
  72. هر کسی آب دل خودش را می‌خورد‎‏ (۳ رده)
  73. آب به پستی می‌رود‎‏ (۳ رده)
  74. کور عصا را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۳ رده)
  75. یک (یا یکی دو) آب شسته‌تر بودن‎‏ (۳ رده)
  76. آب را بر سر زنی، سر نشکند...‎‏ (۳ رده)
  77. آب نمی‌بیند وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۳ رده)
  78. آب که یک‌جا ماند می‌گندد‎‏ (۳ رده)
  79. آب، می‌داند (یاخود داند) که آبادی کجاست‎‏ (۳ رده)
  80. آبت نبود، نانت نبود،... چه بود‎‏ (۳ رده)
  81. آخدا! تو کریمی، اونم کریمه...‎‏ (۳ رده)
  82. آمیز قلمدون‎‏ (۳ رده)
  83. از آب، رنگ گرفتن‎‏ (۳ رده)
  84. ای آب روون، شووَرَم به‌اِم باشه مهربون‎‏ (۳ رده)
  85. بر آب بودن‎‏ (۳ رده)
  86. به آب گوزیدن‎‏ (۳ رده)
  87. جد و آباد (کسی) را جنباندن‎‏ (۳ رده)
  88. خر را که ببرند عروسی، نه برای خوشی‌ست، برای آب و هیزم‌کشی‌ست‎‏ (۳ رده)
  89. روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می‌رود.‎‏ (۳ رده)
  90. آب آب را پیدا می‌کند، ‌آدم آدم را‎‏ (۳ رده)
  91. آب از آتش در آوردن‎‏ (۳ رده)
  92. مثل آب جفت‎‏ (۳ رده)
  93. آب از لب و لوچه سرازیر شدن‎‏ (۳ رده)
  94. مهمان منی به آب، آن هم لب جوب‎‏ (۳ رده)
  95. پل آن‌ورِ آب (یا جو) بودن‎‏ (۳ رده)
  96. آب به چشم بودن‎‏ (۳ رده)
  97. کور کور را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۳ رده)
  98. آب جدا، دان (یا دانه) جدا‎‏ (۳ رده)
  99. یک ده آباد، به ز صد شهر خراب است‎‏ (۳ رده)
  100. آب رفته به جوی برنمی‌گردد‎‏ (۳ رده)

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)