صفحه‌های دارای بیشترین رده

پرش به: ناوبری، جستجو

نمایش در پائین تا ۱۰۰ نتیجه in range #۲۱ تا #۱۲۰.

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. آب به آینه زدن‎‏ (۴ رده)
  2. آبه اگر قوت داشت، قورباغه‌ش نهنگ می‌شد‎‏ (۴ رده)
  3. ای خدا، آقا آب بخواهد‎‏ (۴ رده)
  4. آب... از یک جو نرفتن‎‏ (۴ رده)
  5. آب افتادن‎‏ (۴ رده)
  6. آب بردن‎‏ (۴ رده)
  7. آب پشت سر (کسی) به زمین پاشیدن‎‏ (۴ رده)
  8. تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد‎‏ (۴ رده)
  9. آب انداختن‎‏ (۴ رده)
  10. آب شیرین و مشک گندیده؟‎‏ (۴ رده)
  11. از آب گذشتن‎‏ (۴ رده)
  12. به آب رفتن‎‏ (۴ رده)
  13. آب، خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۴ رده)
  14. بغداد (کسی) را آباد کردن‎‏ (۴ رده)
  15. به آب زدن‎‏ (۴ رده)
  16. آب آوردن (چیزی را)‎‏ (۴ رده)
  17. هر بادی آب سرد نمی‌کند‎‏ (۴ رده)
  18. آب تند دادن‎‏ (۳ رده)
  19. کون را به آب سرد زدن‎‏ (۳ رده)
  20. آب دستت است نخور (یا زمین بگذار) و...‎‏ (۳ رده)
  21. آب می‌آید در این خانه شر و شر‎‏ (۳ رده)
  22. آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا می‌خواند‎‏ (۳ رده)
  23. آب، راه خودش را باز می‌کند‎‏ (۳ رده)
  24. آباد کردن (جایی را)‎‏ (۳ رده)
  25. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه‎‏ (۳ رده)
  26. آشیخ شمس‌الدین شمس آبادی، تو شمس آباد...‎‏ (۳ رده)
  27. انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم‎‏ (۳ رده)
  28. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.‎‏ (۳ رده)
  29. باغت آباد (شه)، انگوری‎‏ (۳ رده)
  30. بغداد آباد‎‏ (۳ رده)
  31. به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن)‎‏ (۳ رده)
  32. خون را به آب شستن‎‏ (۳ رده)
  33. سفره‌ی بی‌نان جل است، کوزه‌ی بی‌آب گل است‎‏ (۳ رده)
  34. آب (یا قطره) به عمان، نوباوه آوردن‎‏ (۳ رده)
  35. ما بادمب کنده رفتیم، اما شماها هم ده آبادکن نیستید‎‏ (۳ رده)
  36. آب از دست نچکیدن‎‏ (۳ رده)
  37. مشک خالی و پرهیزِ آب؟‎‏ (۳ رده)
  38. آب بر آتش ریختن‎‏ (۳ رده)
  39. نان و آب داشتن‎‏ (۳ رده)
  40. آب بستن به...‎‏ (۳ رده)
  41. هر سرکه‌یی از آب ترش‌تر است‎‏ (۳ رده)
  42. آب به آسمان پاشیدن‎‏ (۳ رده)
  43. آب به سوراخ مورچه‌(ها) ریختن‎‏ (۳ رده)
  44. کلوخ خشک در آب جستن‎‏ (۳ رده)
  45. آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  46. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب‎‏ (۳ رده)
  47. آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟‎‏ (۳ رده)
  48. آب نطلبیده مراد است.‎‏ (۳ رده)
  49. آب که یک‌جا بماند بو می‌گیرد‎‏ (۳ رده)
  50. آب، روشنایی است‎‏ (۳ رده)
  51. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه‎‏ (۳ رده)
  52. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن‎‏ (۳ رده)
  53. اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد‎‏ (۳ رده)
  54. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش‎‏ (۳ رده)
  55. به آب و آتش زدن (خود را ــ)‎‏ (۳ رده)
  56. تا (وقتی که) این آب می‌رود...‎‏ (۳ رده)
  57. خر تو(ی) آب خوابیدن‎‏ (۳ رده)
  58. خیس آب و عرق شدن‎‏ (۳ رده)
  59. رنگی به آب زدن‎‏ (۳ رده)
  60. ساعت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  61. آ (مانند آغ)‎‏ (۳ رده)
  62. سلام دادن آب یا سلام کردن آب‎‏ (۳ رده)
  63. آب آب را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  64. عروس تعریفی گوزو از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  65. آب آورده را آب می‌برد‎‏ (۳ رده)
  66. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است‎‏ (۳ رده)
  67. ملک با کفر آباد می‌شود، با ظلم نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  68. آب برداشتن 1‎‏ (۳ رده)
  69. نبود آباد‎‏ (۳ رده)
  70. آب به (یا تو یا در)شکر کردن‎‏ (۳ رده)
  71. آب به آسیاب ریختن‎‏ (۳ رده)
  72. آب به لانه‌ی مورچه‌ها انداختن‎‏ (۳ رده)
  73. آب به پستی می‌رود‎‏ (۳ رده)
  74. کور عصا را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۳ رده)
  75. یک (یا یکی دو) آب شسته‌تر بودن‎‏ (۳ رده)
  76. آب را بر سر زنی، سر نشکند...‎‏ (۳ رده)
  77. آب نمی‌بیند وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۳ رده)
  78. آب که یک‌جا ماند می‌گندد‎‏ (۳ رده)
  79. آب، می‌داند (یاخود داند) که آبادی کجاست‎‏ (۳ رده)
  80. آبت نبود، نانت نبود،... چه بود‎‏ (۳ رده)
  81. آخدا! تو کریمی، اونم کریمه...‎‏ (۳ رده)
  82. آمیز قلمدون‎‏ (۳ رده)
  83. از آب، رنگ گرفتن‎‏ (۳ رده)
  84. اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟‎‏ (۳ رده)
  85. اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در می‌آورد.‎‏ (۳ رده)
  86. بدهکار را که رو بدهی، بستانکار از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  87. به آب چسیدن‎‏ (۳ رده)
  88. جایی که آب هست تیمم روا نیست‎‏ (۳ رده)
  89. خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند‎‏ (۳ رده)
  90. در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن(چیزی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  91. روز بی‌آبی به شاش موش آسیاب گرداندن‎‏ (۳ رده)
  92. سبو همیشه سالم از آب در نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  93. آ (مانند آق)‎‏ (۳ رده)
  94. شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  95. فوت آب بودن‎‏ (۳ رده)
  96. آب از آب تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  97. مثل آب‎‏ (۳ رده)
  98. آب از سرچشمه گل (آلود) بودن‎‏ (۳ رده)
  99. مهمان منی به آب خوردن، لب جوب‎‏ (۳ رده)
  100. آب برداشتن 2‎‏ (۳ رده)

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)