صفحه‌های بدون پیوند میان‌ویکی

پرش به: ناوبری، جستجو

این صفحات پیوندی به صفحه‌ای به زبان دیگر نمی‌دارند:

پیشوند  

نمایش در پائین تا ۱۰۰ نتیجه in range #۱۵۱ تا #۲۵۰.

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. امان از دوغ لیلی...
  2. انگار که آبش برده
  3. انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم
  4. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن
  5. اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟
  6. اَ
  7. اِاِ
  8. اِاِ نه، كِكِه
  9. اِ‌
  10. اگر آب نمی‌آورد، کوزه هم نمی‌شکند
  11. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.
  12. اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد
  13. اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در می‌آورد.
  14. ای آب روون، شووَرَم به‌اِم باشه مهربون
  15. ای خدا، آقا آب بخواهد
  16. ای دوست، گل سرشته را آبی بس
  17. با آب طلا باید نوشت (یا بنویسند)
  18. باغت آباد! باغت آباد شه
  19. باغت آباد (شه)، انگوری
  20. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش
  21. بدهکار را که رو بدهی، بستانکار از آب درمی‌آید
  22. بر آب بودن
  23. برای بستن(جلو) دهن آمیرزا...
  24. برای بستنِ (جلوِ) دهنِ آمیرزا...
  25. برخلاف جریان آب شنا کردن
  26. بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش
  27. بغداد (کسی) را آباد کردن
  28. بغداد آباد
  29. بند را به آب دادن
  30. به آب افتادن
  31. به آب دادن
  32. به آب دادن پنجه‌ی مریم
  33. به آب رسیدن
  34. به آب رفتن
  35. به آب زدن
  36. به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن)
  37. به آب و آتش زدن (خود را ــ)
  38. به آب چسیدن
  39. به آب گوزیدن
  40. به امید محسن منشین، محسن آب‌آور نیست
  41. به لانه‌ی مورچه(ها) آب افتادن
  42. به هیچ آبی نخیسیدن
  43. بیل هزارمن آب برداشتن
  44. بی‌گدار به آب زدن
  45. تا (وقتی که) این آب می‌رود...
  46. تا به آب نزنی شناگر نمی‌شوی
  47. تا ریشه در آب است امید ثمری هست
  48. ترک آب برداشتن
  49. تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد
  50. تو شیشه‌یی کردن که یک مثقال آب نگیرد (کسی را ــ)
  51. تیمم باطل است آنجا که آب است
  52. جای آباد برای (فلان) باقی نگذاشتن
  53. جایی نخوابیدن که زیرِ (آدم) آب بیفتد
  54. جایی که آب هست تیمم روا نیست
  55. جد و آباد (کسی) را جنباندن
  56. جد و آباد (کسی) را گفتن
  57. جل (یا گلیم) خود را از آب درآوردن
  58. حلقه‌ی همکاران
  59. حوضی که آب ندارد قورباغه می‌خواهد چه کار؟
  60. خانه‌ات آباد
  61. خدا بیامرزه مرده‌ها رو که آباد می‌کنن زنده‌ها رو
  62. خر تو(ی) آب خوابیدن
  63. خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند
  64. خر را که ببرند عروسی، نه برای خوشی‌ست، برای آب و هیزم‌کشی‌ست
  65. خروس آتقی رفته به هیزم...
  66. خشت بر آب (یا به دریا) زدن
  67. خوابگزاری
  68. خوردن و یک آب هم بالایش (چیزی را ــ)
  69. خوش آن (یا خوشا) چاهی که آب ازخود برآرد
  70. خون را به آب شستن
  71. خیس آب و عرق شدن
  72. در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن(چیزی را ــ)
  73. درِ کوزه گذاشتن و آبش را خوردن(چیزی را ــ)
  74. دسته‌گل به آب دادن
  75. دنیا را آب ببرد، کچله را خواب می‌برد
  76. دهن آب افتادن
  77. دهن را آب انداختن
  78. دو دفعه آب، جای یک دفعه نان را نمی‌گیرد
  79. رخت دو هوو به یک صندوق می‌رود، آب دو تا جاری از (یا به) یک جو نمی‌رود
  80. رنگی به آب زدن
  81. روز بی‌آبی به شاش موش آسیاب گرداندن
  82. روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می‌رود.
  83. روغن زیر آب نمی‌ماند
  84. روی آب افتادن
  85. روی آب نشستن
  86. ز آب خرد، ماهی خرد خیزد
  87. زیر (کسی) آب انداختن
  88. ساعت آب گرم
  89. سبو همیشه سالم از آب در نمی‌آید
  90. سر (و) گوشی به آب دادن
  91. سر بی‌آب تراشیدن
  92. سر را زیر آب کردن
  93. سرخاب را آب رنگ می‌دهد، وسمه را خواب
  94. سرکه جایی ترش است که آب نباشد
  95. سفره‌ی بی‌نان جل است، کوزه‌ی بی‌آب گل است
  96. سلام دادن آب یا سلام کردن آب
  97. شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمی‌آید
  98. شکم به آب‌زن
  99. شیر پر بی‌آب هم تعریفی ندارد
  100. صحّت آب گرم

نمایش (۱۰۰تای قبلی | ۱۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)