کتاب کوچه:ورودی کاربران
از کتاب کوچه
نسخهٔ تاریخ ۲۶ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۱۷:۰۴ توسط
Hossein
(
بحث
|
مشارکتها
)
(
تفاوت
)
→ نسخهٔ قدیمیتر
|
نمایش نسخهٔ فعلی
(
تفاوت
) |
نسخهٔ جدیدتر ←
(
تفاوت
)
پرش به:
ناوبری
،
جستجو
اَ
اِ
اِاِ
اِاِ نه، كِكِه
ابابیل
آ (مانند آغ)
آ (مانند آق)
آخدا! تو کریمی، اونم کریمه...
آسید عباس هم با من کومک کرد
خروس آتقی رفته به هیزم...
آشیخ شمسالدین شمس آبادی، تو شمس آباد...
برای بستن(جلو) دهن آمیرزا...
آمیز والده
آچس
آشیخ روباه
آکون
آگوز
آملا
آمیز قلمدون
آب
روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت میرود.
اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب میرسد.
آب نطلبیده مراد است.
اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در میآورد.
آب (و آتش) روشنایی خانه است.
نو کردن ماه به آب...
آب اومد.ـ کدوم آب؟
آب میآید در این خانه شر و شر
آبی میون سنگ...
اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟
یکی رفت یکی موند...
آب آب را پیدا میکند، آدم آدم را
آب آب را میجوید، کور عصا را
آب آب را میجوید، گودال هر دو را
آب آمد و تیمم باطل شد
آب به آب بخورد زور برمیدارد
آب به آبادانی میرود
آب به پستی میرود
آب خرد، ماهی خرد
آب، خودش چاله را پیدا میکند
آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم...
آب دریا از دهن سگ نجس نمیشود
آب دریا به دهن ماهی دریا خوش است
آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟
آب را بر سر زنی، سر نشکند...
آب، راه خودش را باز میکند
آب رفته به جوی برنمیگردد
آب ریخته به کوزه جمع نمیشود
آب شیرین و مشک گندیده؟
آب صدای (شرشر) خودش را نمیشنود
آب که جاری شد خودش چاله را پیدا میکند
آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا میخواند
آب که یکجا بماند بو میگیرد
آب که یکجا ماند میگندد
آب گرمابه، پارگین را شاید
آب گودال را میجوید، کور عصا را
آب گیرش نمیآید، وگرنه شناگر ماهری است
آب، میداند (یاخود داند) که آبادی کجاست
آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است
آب نمیبیند وگرنه شناگر ماهری است
آب، هر چه عمیقتر است آرامتر است
آبه اگر قوت داشت، قورباغهش نهنگ میشد
آبی که در گودال (یا یکجا) بماند بو میگیرد (یا میگندد)
آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه
آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه
آدمی که خیس است از آب (یا باران) نمیترسد
از بیآبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن
اگر آب نمیآورد، کوزه هم نمیشکند
اگر ما برویم پشکلچینی، خره به آب پشکل میاندازد
امان از دوغ لیلی...
اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن
ای خدا، آقا آب بخواهد
ای دوست، گل سرشته را آبی بس
بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد
تیمم باطل است آنجا که آب است
جایی که آب هست تیمم روا نیست
چوب، هر چه (یا هر قدر هم) سنگین باشد، آب فرو(یش) نمیبرد
چه سرکهیی باشد که از آب ترشتر نباشد
حوضی که آب ندارد قورباغه میخواهد چه کار؟
خر را که ببرند عروسی، نه برای خوشیست، برای آب و هیزمکشیست
خر را میبرند عروسی که آب و هیزم بارش کنند
خوش آن (یا خوشا) چاهی که آب ازخود برآرد
دو دفعه آب، جای یک دفعه نان را نمیگیرد
روغن زیر آب نمیماند
ز آب خرد، ماهی خرد خیزد
سبو همیشه سالم از آب در نمیآید
سرخاب را آب رنگ میدهد، وسمه را خواب
سرکه جایی ترش است که آب نباشد
سفرهی بینان جل است، کوزهی بیآب گل است
شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمیآید
شیر پر بیآب هم تعریفی ندارد
فکر نان کن که خربزه آب است
قوت آب از سرچشمه است
کور عصا را میجوید، آب گودال را
کور کور را میجوید، آب گودال را
کوزهی آب، تو راه چشمه میشکند
کوزه به راه آب میشکند
کوزهی نو، آب خنک
کوزهی نو، دو روز آب را خنک نگه میدارد
گشنه خواب نان میبیند، تشنه خواب آب
ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است
مرغابی سرش را میکند زیر آب، خیال میکند کسی نمیبیندش
مشک خالی و پرهیزِ آب؟
نالهی آب از ناهمواری زمین است
نان اینجا، آب اینجا، کجا روم به زِ اینجا؟
نه آب بیار، نه کوزه بشکن
وسمه را آب، گلاب را خواب
هر بادی آب سرد نمیکند
هر سرکهیی از آب ترشتر است
هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا میرود
هر کسی آب دل خودش را میخورد
هر کسی کارِ خودش، بارِ خودش، آبش به انبارِ خودش
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
ورود
گویشها
فضاهای نام
بحث
صفحهٔ پروژه
جستجو
بیشتر
بازدیدها
نمایش تاریخچه
نمایش مبدأ
خواندن
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
راهنما
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
صفحههای ویژه
نسخهٔ قابل چاپ
پیوند پایدار
اطلاعات صفحه