صفحههای دارای بیشترین رده
نمایش در پائین تا ۲۵۰ نتیجه in range #۱ تا #۲۵۰.
نمایش (۲۵۰تای قبلی | ۲۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)
- از آب درآمدن (۴ رده)
- از آب گرفتن (۴ رده)
- جای آباد برای (فلان) باقی نگذاشتن (۴ رده)
- خدا بیامرزه مردهها رو که آباد میکنن زندهها رو (۴ رده)
- آباد کردن (کسی را) (۴ رده)
- آملا (۴ رده)
- آب از سر گذشتن (۴ رده)
- هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا میرود (۴ رده)
- از آب درآوردن (۴ رده)
- به آب افتادن (۴ رده)
- آب آب را میجوید، گودال هر دو را (۴ رده)
- آب به آن کوزه نکردن که... (۴ رده)
- آب تو(ی) شیر کردن (۴ رده)
- به آب دادن (۴ رده)
- تا ریشه در آب است امید ثمری هست (۴ رده)
- فکر نان کن که خربزه آب است (۴ رده)
- آب برداشتن 3 (۴ رده)
- نقش خود را در آب دیدن (۴ رده)
- آب به (یا در) کرت آخر بودن (۴ رده)
- هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش (۴ رده)
- آب به آینه زدن (۴ رده)
- آبه اگر قوت داشت، قورباغهش نهنگ میشد (۴ رده)
- ای خدا، آقا آب بخواهد (۴ رده)
- آب... از یک جو نرفتن (۴ رده)
- آب افتادن (۴ رده)
- آب بردن (۴ رده)
- تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد (۴ رده)
- آب انداختن (۴ رده)
- آب پشت سر (کسی) به زمین پاشیدن (۴ رده)
- از آب گذشتن (۴ رده)
- به آب رفتن (۴ رده)
- آب شیرین و مشک گندیده؟ (۴ رده)
- بغداد (کسی) را آباد کردن (۴ رده)
- به آب زدن (۴ رده)
- آب آوردن (چیزی را) (۴ رده)
- هر بادی آب سرد نمیکند (۴ رده)
- آب، خودش چاله را پیدا میکند (۴ رده)
- آباد کردن (جایی را) (۳ رده)
- آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه (۳ رده)
- آشیخ شمسالدین شمس آبادی، تو شمس آباد... (۳ رده)
- انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم (۳ رده)
- اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب میرسد. (۳ رده)
- باغت آباد (شه)، انگوری (۳ رده)
- بغداد آباد (۳ رده)
- به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن) (۳ رده)
- خون را به آب شستن (۳ رده)
- سفرهی بینان جل است، کوزهی بیآب گل است (۳ رده)
- آب (یا قطره) به عمان، نوباوه آوردن (۳ رده)
- ما بادمب کنده رفتیم، اما شماها هم ده آبادکن نیستید (۳ رده)
- آب از دست نچکیدن (۳ رده)
- مشک خالی و پرهیزِ آب؟ (۳ رده)
- آب بر آتش ریختن (۳ رده)
- نان و آب داشتن (۳ رده)
- آب بستن به... (۳ رده)
- هر سرکهیی از آب ترشتر است (۳ رده)
- آب به آسمان پاشیدن (۳ رده)
- آب به سوراخ مورچه(ها) ریختن (۳ رده)
- آب تند دادن (۳ رده)
- کون را به آب سرد زدن (۳ رده)
- آب دستت است نخور (یا زمین بگذار) و... (۳ رده)
- آب میآید در این خانه شر و شر (۳ رده)
- آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا میخواند (۳ رده)
- آب، راه خودش را باز میکند (۳ رده)
- آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه (۳ رده)
- اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن (۳ رده)
- اگر ما برویم پشکلچینی، خره به آب پشکل میاندازد (۳ رده)
- بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش (۳ رده)
- به آب و آتش زدن (خود را ــ) (۳ رده)
- تا (وقتی که) این آب میرود... (۳ رده)
- خر تو(ی) آب خوابیدن (۳ رده)
- خیس آب و عرق شدن (۳ رده)
- رنگی به آب زدن (۳ رده)
- ساعت آب گرم (۳ رده)
- آ (مانند آغ) (۳ رده)
- سلام دادن آب یا سلام کردن آب (۳ رده)
- آب آب را میجوید، کور عصا را (۳ رده)
- عروس تعریفی گوزو از آب درمیآید (۳ رده)
- آب آورده را آب میبرد (۳ رده)
- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است (۳ رده)
- ملک با کفر آباد میشود، با ظلم نمیشود (۳ رده)
- آب برداشتن 1 (۳ رده)
- نبود آباد (۳ رده)
- آب به (یا تو یا در)شکر کردن (۳ رده)
- آب به آسیاب ریختن (۳ رده)
- آب به لانهی مورچهها انداختن (۳ رده)
- کلوخ خشک در آب جستن (۳ رده)
- آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن (۳ رده)
- گشنه خواب نان میبیند، تشنه خواب آب (۳ رده)
- آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟ (۳ رده)
- آب نطلبیده مراد است. (۳ رده)
- آب که یکجا بماند بو میگیرد (۳ رده)
- آب، روشنایی است (۳ رده)
- آبت نبود، نانت نبود،... چه بود (۳ رده)
- آخدا! تو کریمی، اونم کریمه... (۳ رده)
- آمیز قلمدون (۳ رده)
- از آب، رنگ گرفتن (۳ رده)
- اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟ (۳ رده)
- اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در میآورد. (۳ رده)
- بدهکار را که رو بدهی، بستانکار از آب درمیآید (۳ رده)
- به آب چسیدن (۳ رده)
- جایی که آب هست تیمم روا نیست (۳ رده)
- خر را میبرند عروسی که آب و هیزم بارش کنند (۳ رده)
- در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن(چیزی را ــ) (۳ رده)
- روز بیآبی به شاش موش آسیاب گرداندن (۳ رده)
- سبو همیشه سالم از آب در نمیآید (۳ رده)
- آ (مانند آق) (۳ رده)
- شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمیآید (۳ رده)
- فوت آب بودن (۳ رده)
- آب از آب تکان نخوردن (۳ رده)
- مثل آب (۳ رده)
- آب از سرچشمه گل (آلود) بودن (۳ رده)
- مهمان منی به آب خوردن، لب جوب (۳ رده)
- آب برداشتن 2 (۳ رده)
- نقش بر آب شدن (۳ رده)
- آب به (یا در) قفس کردن (۳ رده)
- هر کسی آب دل خودش را میخورد (۳ رده)
- آب به پستی میرود (۳ رده)
- کور عصا را میجوید، آب گودال را (۳ رده)
- یک (یا یکی دو) آب شستهتر بودن (۳ رده)
- آب را بر سر زنی، سر نشکند... (۳ رده)
- آب نمیبیند وگرنه شناگر ماهری است (۳ رده)
- آب که یکجا ماند میگندد (۳ رده)
- آب، میداند (یاخود داند) که آبادی کجاست (۳ رده)
- آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است (۳ رده)
- آدمی که خیس است از آب (یا باران) نمیترسد (۳ رده)
- آمیز والده (۳ رده)
- از آب شب مانده پرهیزش میدهند، باز هم ناخوش است (۳ رده)
- از آب، کره گرفتن (۳ رده)
- ای آب روون، شووَرَم بهاِم باشه مهربون (۳ رده)
- بر آب بودن (۳ رده)
- به آب گوزیدن (۳ رده)
- جد و آباد (کسی) را جنباندن (۳ رده)
- خر را که ببرند عروسی، نه برای خوشیست، برای آب و هیزمکشیست (۳ رده)
- روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت میرود. (۳ رده)
- آب آب را پیدا میکند، آدم آدم را (۳ رده)
- آب از آتش در آوردن (۳ رده)
- مثل آب جفت (۳ رده)
- آب از لب و لوچه سرازیر شدن (۳ رده)
- مهمان منی به آب، آن هم لب جوب (۳ رده)
- پل آنورِ آب (یا جو) بودن (۳ رده)
- آب به چشم بودن (۳ رده)
- کور کور را میجوید، آب گودال را (۳ رده)
- آب جدا، دان (یا دانه) جدا (۳ رده)
- یک ده آباد، به ز صد شهر خراب است (۳ رده)
- آب رفته به جوی برنمیگردد (۳ رده)
- آب پارسال و نان پیرارسال (۳ رده)
- آب گرمابه، پارگین را شاید (۳ رده)
- آب، هر چه عمیقتر است آرامتر است (۳ رده)
- آزادی، آبادی است (۳ رده)
- آچس (۳ رده)
- از آب و آتش درآمدن (۳ رده)
- از بیآبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن (۳ رده)
- برای بستن(جلو) دهن آمیرزا... (۳ رده)
- به امید محسن منشین، محسن آبآور نیست (۳ رده)
- جد و آباد (کسی) را گفتن (۳ رده)
- خروس آتقی رفته به هیزم... (۳ رده)
- روغن زیر آب نمیماند (۳ رده)
- سر بیآب تراشیدن (۳ رده)
- شیر پر بیآب هم تعریفی ندارد (۳ رده)
- آب آتش کردن (۳ رده)
- قسمت آباد (۳ رده)
- آب از آهن کشیدن (۳ رده)
- مثل آبی که روی آتش بریزند... (۳ رده)
- نه آب بیار، نه کوزه بشکن (۳ رده)
- آب به (یا در)غربال کردن (۳ رده)
- هر که خواب است، روزیش در آب است (۳ رده)
- آب به دست یزید افتادن (۳ رده)
- چشم آب نداشتن (۳ رده)
- آب به چشم نداشتن (۳ رده)
- کوزه به راه آب میشکند (۳ رده)
- آب خرد، ماهی خرد (۳ رده)
- یک چشمه آب درون، به ز صد چشمه آب بیرون است (۳ رده)
- آب ریخته به کوزه جمع نمیشود (۳ رده)
- آب پس دادن (۳ رده)
- آب گودال را میجوید، کور عصا را (۳ رده)
- آبِ پاکی رو(ی) دست ریختن (۳ رده)
- آسیاب را به آبرو گرداندن (۳ رده)
- آکون (۳ رده)
- از آب و گل درآمدن (۳ رده)
- الهی نانت بار آهو بشود، آبت کوه به کوه بگردد (۳ رده)
- اِاِ نه، كِكِه (۳ رده)
- ای دوست، گل سرشته را آبی بس (۳ رده)
- برخلاف جریان آب شنا کردن (۳ رده)
- به آب رسیدن (۳ رده)
- خشت بر آب (یا به دریا) زدن (۳ رده)
- روی آب افتادن (۳ رده)
- سر را زیر آب کردن (۳ رده)
- آب... به یک جو نرفتن (۳ رده)
- صحّت آب گرم (۳ رده)
- آب آمد و تیمم باطل شد (۳ رده)
- قوت آب از سرچشمه است (۳ رده)
- آب از بالا (بالاها) پایین کردن (۳ رده)
- مثل ماهی از آب بیرون آمده... (۳ رده)
- موکل آب فرات بودن (۳ رده)
- آب بردن 1 (۳ رده)
- نه آب و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی (۳ رده)
- آب به آب بخورد زور برمیدارد (۳ رده)
- آب به ریسمان بستن (۳ رده)
- چند آب شستهتر بودن (۳ رده)
- آب به کرت اول بودن (۳ رده)
- کوزهی آب، تو راه چشمه میشکند (۳ رده)
- آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم... (۳ رده)
- یکی رفت یکی موند... (۳ رده)
- آب سوار و نان سوار و (فلانی) پیاده (یا به دنبالش) (۳ رده)
- آب گودال را میجوید، کور عصا را! (۳ رده)
- آبی میون سنگ... (۳ رده)
- آسید عباس هم با من کومک کرد (۳ رده)
- آگوز (۳ رده)
- امان از دوغ لیلی... (۳ رده)
- با آب طلا باید نوشت (یا بنویسند) (۳ رده)
- بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش (۳ رده)
- به هیچ آبی نخیسیدن (۳ رده)
- تو شیشهیی کردن که یک مثقال آب نگیرد (کسی را ــ) (۳ رده)
- حوضی که آب ندارد قورباغه میخواهد چه کار؟ (۳ رده)
- خوردن و یک آب هم بالایش (چیزی را ــ) (۳ رده)
- روی آب نشستن (۳ رده)
- سرخاب را آب رنگ میدهد، وسمه را خواب (۳ رده)
- آب (فلان) به جوی (بهمان) نرفتن (۳ رده)
- آب آوردن (۳ رده)
- لب آب بردن و تشنه برگرداندن (کسی را ــ) (۳ رده)
- آب از بن تیره بودن (۳ رده)
- مرغابی سرش را میکند زیر آب، خیال میکند کسی نمیبیندش (۳ رده)
- آب اومد.ـ کدوم آب؟ (۳ رده)
- نالهی آب از ناهمواری زمین است (۳ رده)
- آب بردن 2 (۳ رده)
- نو کردن ماه به آب... (۳ رده)
- آب به آب شدن (۳ رده)
- همیشه آب نمیرود به جوی آقا رفیع، یک روز هم میرود به جوی آقا شفیع (۳ رده)
- آب به ریش (کسی) زدن (۳ رده)
- چه سرکهیی باشد که از آب ترشتر نباشد (۳ رده)
- آب به کون خر (یا شتر)ریختن (۳ رده)
- کوزهی نو، آب خنک (۳ رده)
- آب دریا از دهن سگ نجس نمیشود (۳ رده)
- آب گیرش نمیآید، وگرنه شناگر ماهری است (۳ رده)
- آباد شدن (۳ رده)
- آبی که در گودال (یا یکجا) بماند بو میگیرد (یا میگندد) (۳ رده)
- آشیخ روباه (۳ رده)
- اگر آب نمیآورد، کوزه هم نمیشکند (۳ رده)
- باغت آباد! باغت آباد شه (۳ رده)
- تیمم باطل است آنجا که آب است (۳ رده)
- خانهات آباد (۳ رده)
- خوش آن (یا خوشا) چاهی که آب ازخود برآرد (۳ رده)
- دو دفعه آب، جای یک دفعه نان را نمیگیرد (۳ رده)
- ز آب خرد، ماهی خرد خیزد (۳ رده)
- سرکه جایی ترش است که آب نباشد (۳ رده)
- آب (و آتش) روشنایی خانه است. (۳ رده)
- عاشقم، پول ندارم، کوزهتو بده آب بیارم (۳ رده)
- آب از دریا بخشیدن (۳ رده)
- مزهی آب دادن (۳ رده)
- آب بدود، نان بدود، (فلان) به دنبالش (۳ رده)
نمایش (۲۵۰تای قبلی | ۲۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)