صفحه‌های دارای بیشترین رده

پرش به: ناوبری، جستجو

نمایش در پائین تا ۲۵۰ نتیجه in range #۱ تا #۲۵۰.

نمایش (۲۵۰تای قبلی | ۲۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. از آب درآمدن‎‏ (۴ رده)
  2. از آب گرفتن‎‏ (۴ رده)
  3. جای آباد برای (فلان) باقی نگذاشتن‎‏ (۴ رده)
  4. خدا بیامرزه مرده‌ها رو که آباد می‌کنن زنده‌ها رو‎‏ (۴ رده)
  5. آب از سر گذشتن‎‏ (۴ رده)
  6. هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا می‌رود‎‏ (۴ رده)
  7. آباد کردن (کسی را)‎‏ (۴ رده)
  8. آملا‎‏ (۴ رده)
  9. آب آب را می‌جوید، گودال هر دو را‎‏ (۴ رده)
  10. آب به آن کوزه نکردن که...‎‏ (۴ رده)
  11. آب تو(ی) شیر کردن‎‏ (۴ رده)
  12. از آب درآوردن‎‏ (۴ رده)
  13. به آب افتادن‎‏ (۴ رده)
  14. فکر نان کن که خربزه آب است‎‏ (۴ رده)
  15. آب برداشتن 3‎‏ (۴ رده)
  16. نقش خود را در آب دیدن‎‏ (۴ رده)
  17. آب به (یا در) کرت آخر بودن‎‏ (۴ رده)
  18. هر کسی کار خودش، بار خودش،‌ آبش به انبار خودش‎‏ (۴ رده)
  19. آب به آینه زدن‎‏ (۴ رده)
  20. به آب دادن‎‏ (۴ رده)
  21. تا ریشه در آب است امید ثمری هست‎‏ (۴ رده)
  22. آب... از یک جو نرفتن‎‏ (۴ رده)
  23. آب افتادن‎‏ (۴ رده)
  24. آب بردن‎‏ (۴ رده)
  25. آبه اگر قوت داشت، قورباغه‌ش نهنگ می‌شد‎‏ (۴ رده)
  26. ای خدا، آقا آب بخواهد‎‏ (۴ رده)
  27. آب انداختن‎‏ (۴ رده)
  28. آب پشت سر (کسی) به زمین پاشیدن‎‏ (۴ رده)
  29. تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد‎‏ (۴ رده)
  30. آب شیرین و مشک گندیده؟‎‏ (۴ رده)
  31. از آب گذشتن‎‏ (۴ رده)
  32. به آب رفتن‎‏ (۴ رده)
  33. آب آوردن (چیزی را)‎‏ (۴ رده)
  34. هر بادی آب سرد نمی‌کند‎‏ (۴ رده)
  35. آب، خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۴ رده)
  36. بغداد (کسی) را آباد کردن‎‏ (۴ رده)
  37. به آب زدن‎‏ (۴ رده)
  38. سفره‌ی بی‌نان جل است، کوزه‌ی بی‌آب گل است‎‏ (۳ رده)
  39. آب (یا قطره) به عمان، نوباوه آوردن‎‏ (۳ رده)
  40. ما بادمب کنده رفتیم، اما شماها هم ده آبادکن نیستید‎‏ (۳ رده)
  41. آب از دست نچکیدن‎‏ (۳ رده)
  42. مشک خالی و پرهیزِ آب؟‎‏ (۳ رده)
  43. آب بر آتش ریختن‎‏ (۳ رده)
  44. نان و آب داشتن‎‏ (۳ رده)
  45. آب بستن به...‎‏ (۳ رده)
  46. هر سرکه‌یی از آب ترش‌تر است‎‏ (۳ رده)
  47. آب به آسمان پاشیدن‎‏ (۳ رده)
  48. آب به سوراخ مورچه‌(ها) ریختن‎‏ (۳ رده)
  49. آب تند دادن‎‏ (۳ رده)
  50. کون را به آب سرد زدن‎‏ (۳ رده)
  51. آب دستت است نخور (یا زمین بگذار) و...‎‏ (۳ رده)
  52. آب می‌آید در این خانه شر و شر‎‏ (۳ رده)
  53. آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا می‌خواند‎‏ (۳ رده)
  54. آب، راه خودش را باز می‌کند‎‏ (۳ رده)
  55. آباد کردن (جایی را)‎‏ (۳ رده)
  56. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه‎‏ (۳ رده)
  57. آشیخ شمس‌الدین شمس آبادی، تو شمس آباد...‎‏ (۳ رده)
  58. انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم‎‏ (۳ رده)
  59. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.‎‏ (۳ رده)
  60. باغت آباد (شه)، انگوری‎‏ (۳ رده)
  61. بغداد آباد‎‏ (۳ رده)
  62. به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن)‎‏ (۳ رده)
  63. خون را به آب شستن‎‏ (۳ رده)
  64. آ (مانند آغ)‎‏ (۳ رده)
  65. سلام دادن آب یا سلام کردن آب‎‏ (۳ رده)
  66. آب آب را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  67. عروس تعریفی گوزو از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  68. آب آورده را آب می‌برد‎‏ (۳ رده)
  69. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است‎‏ (۳ رده)
  70. ملک با کفر آباد می‌شود، با ظلم نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  71. آب برداشتن 1‎‏ (۳ رده)
  72. نبود آباد‎‏ (۳ رده)
  73. آب به (یا تو یا در)شکر کردن‎‏ (۳ رده)
  74. آب به آسیاب ریختن‎‏ (۳ رده)
  75. آب به لانه‌ی مورچه‌ها انداختن‎‏ (۳ رده)
  76. کلوخ خشک در آب جستن‎‏ (۳ رده)
  77. آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  78. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب‎‏ (۳ رده)
  79. آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟‎‏ (۳ رده)
  80. آب نطلبیده مراد است.‎‏ (۳ رده)
  81. آب که یک‌جا بماند بو می‌گیرد‎‏ (۳ رده)
  82. آب، روشنایی است‎‏ (۳ رده)
  83. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه‎‏ (۳ رده)
  84. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن‎‏ (۳ رده)
  85. اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد‎‏ (۳ رده)
  86. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش‎‏ (۳ رده)
  87. به آب و آتش زدن (خود را ــ)‎‏ (۳ رده)
  88. تا (وقتی که) این آب می‌رود...‎‏ (۳ رده)
  89. خر تو(ی) آب خوابیدن‎‏ (۳ رده)
  90. خیس آب و عرق شدن‎‏ (۳ رده)
  91. رنگی به آب زدن‎‏ (۳ رده)
  92. ساعت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  93. آ (مانند آق)‎‏ (۳ رده)
  94. شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  95. فوت آب بودن‎‏ (۳ رده)
  96. آب از آب تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  97. مثل آب‎‏ (۳ رده)
  98. آب از سرچشمه گل (آلود) بودن‎‏ (۳ رده)
  99. مهمان منی به آب خوردن، لب جوب‎‏ (۳ رده)
  100. آب برداشتن 2‎‏ (۳ رده)
  101. نقش بر آب شدن‎‏ (۳ رده)
  102. آب به (یا در) قفس کردن‎‏ (۳ رده)
  103. هر کسی آب دل خودش را می‌خورد‎‏ (۳ رده)
  104. آب به پستی می‌رود‎‏ (۳ رده)
  105. کور عصا را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۳ رده)
  106. یک (یا یکی دو) آب شسته‌تر بودن‎‏ (۳ رده)
  107. آب را بر سر زنی، سر نشکند...‎‏ (۳ رده)
  108. آب نمی‌بیند وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۳ رده)
  109. آب که یک‌جا ماند می‌گندد‎‏ (۳ رده)
  110. آب، می‌داند (یاخود داند) که آبادی کجاست‎‏ (۳ رده)
  111. آبت نبود، نانت نبود،... چه بود‎‏ (۳ رده)
  112. آخدا! تو کریمی، اونم کریمه...‎‏ (۳ رده)
  113. آمیز قلمدون‎‏ (۳ رده)
  114. از آب، رنگ گرفتن‎‏ (۳ رده)
  115. اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟‎‏ (۳ رده)
  116. اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در می‌آورد.‎‏ (۳ رده)
  117. بدهکار را که رو بدهی، بستانکار از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  118. به آب چسیدن‎‏ (۳ رده)
  119. جایی که آب هست تیمم روا نیست‎‏ (۳ رده)
  120. خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند‎‏ (۳ رده)
  121. در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن(چیزی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  122. روز بی‌آبی به شاش موش آسیاب گرداندن‎‏ (۳ رده)
  123. سبو همیشه سالم از آب در نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  124. آب آب را پیدا می‌کند، ‌آدم آدم را‎‏ (۳ رده)
  125. آب از آتش در آوردن‎‏ (۳ رده)
  126. مثل آب جفت‎‏ (۳ رده)
  127. آب از لب و لوچه سرازیر شدن‎‏ (۳ رده)
  128. مهمان منی به آب، آن هم لب جوب‎‏ (۳ رده)
  129. پل آن‌ورِ آب (یا جو) بودن‎‏ (۳ رده)
  130. آب به چشم بودن‎‏ (۳ رده)
  131. کور کور را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۳ رده)
  132. آب جدا، دان (یا دانه) جدا‎‏ (۳ رده)
  133. یک ده آباد، به ز صد شهر خراب است‎‏ (۳ رده)
  134. آب رفته به جوی برنمی‌گردد‎‏ (۳ رده)
  135. آب پارسال و نان پیرارسال‎‏ (۳ رده)
  136. آب گرمابه، پارگین را شاید‎‏ (۳ رده)
  137. آب، هر چه عمیق‌تر است آرام‌تر است‎‏ (۳ رده)
  138. آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است‎‏ (۳ رده)
  139. آدمی که خیس است از آب (یا باران) نمی‌ترسد‎‏ (۳ رده)
  140. آمیز والده‎‏ (۳ رده)
  141. از آب شب مانده پرهیزش می‌دهند، باز هم ناخوش است‎‏ (۳ رده)
  142. از آب، کره گرفتن‎‏ (۳ رده)
  143. ای آب روون، شووَرَم به‌اِم باشه مهربون‎‏ (۳ رده)
  144. بر آب بودن‎‏ (۳ رده)
  145. به آب گوزیدن‎‏ (۳ رده)
  146. جد و آباد (کسی) را جنباندن‎‏ (۳ رده)
  147. خر را که ببرند عروسی، نه برای خوشی‌ست، برای آب و هیزم‌کشی‌ست‎‏ (۳ رده)
  148. روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می‌رود.‎‏ (۳ رده)
  149. شیر پر بی‌آب هم تعریفی ندارد‎‏ (۳ رده)
  150. آب آتش کردن‎‏ (۳ رده)
  151. قسمت‌ آباد‎‏ (۳ رده)
  152. آب از آهن کشیدن‎‏ (۳ رده)
  153. مثل آبی که روی آتش بریزند...‎‏ (۳ رده)
  154. نه آب بیار، نه کوزه بشکن‎‏ (۳ رده)
  155. آب به (یا در)غربال کردن‎‏ (۳ رده)
  156. هر که خواب است، روزیش در آب است‎‏ (۳ رده)
  157. آب به دست یزید افتادن‎‏ (۳ رده)
  158. چشم آب نداشتن‎‏ (۳ رده)
  159. آب به چشم نداشتن‎‏ (۳ رده)
  160. کوزه به راه آب می‌شکند‎‏ (۳ رده)
  161. آب خرد، ماهی خرد‎‏ (۳ رده)
  162. یک چشمه آب درون، به ز صد چشمه آب بیرون است‎‏ (۳ رده)
  163. آب ریخته به کوزه جمع نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  164. آب پس دادن‎‏ (۳ رده)
  165. آب گودال را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  166. آزادی، آبادی است‎‏ (۳ رده)
  167. آچس‎‏ (۳ رده)
  168. از آب و آتش درآمدن‎‏ (۳ رده)
  169. از بی‌آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن‎‏ (۳ رده)
  170. برای بستن(جلو) دهن آمیرزا...‎‏ (۳ رده)
  171. به امید محسن منشین، محسن آب‌آور نیست‎‏ (۳ رده)
  172. جد و آباد (کسی) را گفتن‎‏ (۳ رده)
  173. خروس آتقی رفته به هیزم...‎‏ (۳ رده)
  174. روغن زیر آب نمی‌ماند‎‏ (۳ رده)
  175. سر بی‌آب تراشیدن‎‏ (۳ رده)
  176. سر را زیر آب کردن‎‏ (۳ رده)
  177. آب... به یک جو نرفتن‎‏ (۳ رده)
  178. صحّت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  179. آب آمد و تیمم باطل شد‎‏ (۳ رده)
  180. قوت آب از سرچشمه است‎‏ (۳ رده)
  181. آب از بالا (بالاها) پایین کردن‎‏ (۳ رده)
  182. مثل ماهی از آب بیرون آمده...‎‏ (۳ رده)
  183. موکل آب فرات بودن‎‏ (۳ رده)
  184. آب بردن 1‎‏ (۳ رده)
  185. نه آب و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی‎‏ (۳ رده)
  186. آب به آب بخورد زور برمی‌دارد‎‏ (۳ رده)
  187. آب به ریسمان بستن‎‏ (۳ رده)
  188. چند آب شسته‌تر بودن‎‏ (۳ رده)
  189. آب به کرت اول بودن‎‏ (۳ رده)
  190. کوزه‌ی آب، تو راه چشمه می‌شکند‎‏ (۳ رده)
  191. آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم...‎‏ (۳ رده)
  192. یکی رفت یکی موند...‎‏ (۳ رده)
  193. آب سوار و نان سوار و (فلانی) پیاده (یا به دنبالش)‎‏ (۳ رده)
  194. آب گودال را می‌جوید، کور عصا را!‎‏ (۳ رده)
  195. آبِ پاکی رو(ی) دست ریختن‎‏ (۳ رده)
  196. آسیاب را به آب‌رو گرداندن‎‏ (۳ رده)
  197. آکون‎‏ (۳ رده)
  198. از آب و گل درآمدن‎‏ (۳ رده)
  199. الهی نانت بار آهو بشود، آبت کوه به کوه بگردد‎‏ (۳ رده)
  200. اِاِ نه، كِكِه‎‏ (۳ رده)
  201. ای دوست، گل سرشته را آبی بس‎‏ (۳ رده)
  202. برخلاف جریان آب شنا کردن‎‏ (۳ رده)
  203. به آب رسیدن‎‏ (۳ رده)
  204. خشت بر آب (یا به دریا) زدن‎‏ (۳ رده)
  205. روی آب افتادن‎‏ (۳ رده)
  206. سرخاب را آب رنگ می‌دهد، وسمه را خواب‎‏ (۳ رده)
  207. آب (فلان) به جوی (بهمان) نرفتن‎‏ (۳ رده)
  208. آب آوردن‎‏ (۳ رده)
  209. لب آب بردن و تشنه برگرداندن (کسی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  210. آب از بن تیره بودن‎‏ (۳ رده)
  211. مرغابی سرش را می‌کند زیر آب، خیال می‌کند کسی نمی‌بیندش‎‏ (۳ رده)
  212. آب اومد.ـ کدوم آب؟‎‏ (۳ رده)
  213. ناله‌ی آب از ناهمواری زمین است‎‏ (۳ رده)
  214. آب بردن 2‎‏ (۳ رده)
  215. نو کردن ماه به آب...‎‏ (۳ رده)
  216. آب به آب شدن‎‏ (۳ رده)
  217. همیشه آب نمی‌رود به جوی آقا رفیع، یک روز هم می‌رود به جوی آقا شفیع‎‏ (۳ رده)
  218. آب به ریش (کسی) زدن‎‏ (۳ رده)
  219. چه سرکه‌یی باشد که از آب ترش‌تر نباشد‎‏ (۳ رده)
  220. آب به کون خر (یا شتر)ریختن‎‏ (۳ رده)
  221. کوزه‌ی نو، آب خنک‎‏ (۳ رده)
  222. آب دریا از دهن سگ نجس نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  223. آب گیرش نمی‌آید، وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۳ رده)
  224. آبی میون سنگ...‎‏ (۳ رده)
  225. آسید عباس هم با من کومک کرد‎‏ (۳ رده)
  226. آگوز‎‏ (۳ رده)
  227. امان از دوغ لیلی...‎‏ (۳ رده)
  228. با آب طلا باید نوشت (یا بنویسند)‎‏ (۳ رده)
  229. بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش‎‏ (۳ رده)
  230. به هیچ آبی نخیسیدن‎‏ (۳ رده)
  231. تو شیشه‌یی کردن که یک مثقال آب نگیرد (کسی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  232. حوضی که آب ندارد قورباغه می‌خواهد چه کار؟‎‏ (۳ رده)
  233. خوردن و یک آب هم بالایش (چیزی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  234. روی آب نشستن‎‏ (۳ رده)
  235. سرکه جایی ترش است که آب نباشد‎‏ (۳ رده)
  236. آب (و آتش) روشنایی خانه است.‎‏ (۳ رده)
  237. عاشقم، پول ندارم، کوزه‌تو بده آب بیارم‎‏ (۳ رده)
  238. آب از دریا بخشیدن‎‏ (۳ رده)
  239. مزه‌ی آب دادن‎‏ (۳ رده)
  240. آب بدود، نان بدود، (فلان) به دنبالش‎‏ (۳ رده)
  241. نان این‌جا، آب این‌جا، کجا روم به زِ این‌جا؟‎‏ (۳ رده)
  242. آب بردن 3‎‏ (۳ رده)
  243. آب به آبادانی می‌رود‎‏ (۳ رده)
  244. وسمه را آب، گلاب را خواب‎‏ (۳ رده)
  245. آب به سبد کردن‎‏ (۳ رده)
  246. چوب، هر چه (یا هر قدر هم) سنگین باشد، آب فرو(یش) نمی‌برد‎‏ (۳ رده)
  247. آب بیرون رفتن‎‏ (۳ رده)
  248. کوزه‌ی نو، دو روز آب را خنک نگه می‌دارد‎‏ (۳ رده)
  249. آب دریا به دهن ماهی دریا خوش است‎‏ (۳ رده)
  250. آب صدای (شرشر) خودش را نمی‌شنود‎‏ (۳ رده)

نمایش (۲۵۰تای قبلی | ۲۵۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)