صفحه‌های دارای بیشترین رده

پرش به: ناوبری، جستجو

نمایش در پائین تا ۲۸۱ نتیجه in range #۲۱ تا #۳۰۱.

نمایش (۵۰۰تای قبلی | ۵۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. تا ریشه در آب است امید ثمری هست‎‏ (۴ رده)
  2. آب... از یک جو نرفتن‎‏ (۴ رده)
  3. آب افتادن‎‏ (۴ رده)
  4. آب بردن‎‏ (۴ رده)
  5. آبه اگر قوت داشت، قورباغه‌ش نهنگ می‌شد‎‏ (۴ رده)
  6. ای خدا، آقا آب بخواهد‎‏ (۴ رده)
  7. آب انداختن‎‏ (۴ رده)
  8. آب پشت سر (کسی) به زمین پاشیدن‎‏ (۴ رده)
  9. تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد‎‏ (۴ رده)
  10. آب شیرین و مشک گندیده؟‎‏ (۴ رده)
  11. از آب گذشتن‎‏ (۴ رده)
  12. به آب رفتن‎‏ (۴ رده)
  13. آب آوردن (چیزی را)‎‏ (۴ رده)
  14. هر بادی آب سرد نمی‌کند‎‏ (۴ رده)
  15. آب، خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۴ رده)
  16. بغداد (کسی) را آباد کردن‎‏ (۴ رده)
  17. به آب زدن‎‏ (۴ رده)
  18. خون را به آب شستن‎‏ (۳ رده)
  19. سفره‌ی بی‌نان جل است، کوزه‌ی بی‌آب گل است‎‏ (۳ رده)
  20. آب (یا قطره) به عمان، نوباوه آوردن‎‏ (۳ رده)
  21. ما بادمب کنده رفتیم، اما شماها هم ده آبادکن نیستید‎‏ (۳ رده)
  22. آب از دست نچکیدن‎‏ (۳ رده)
  23. مشک خالی و پرهیزِ آب؟‎‏ (۳ رده)
  24. آب بر آتش ریختن‎‏ (۳ رده)
  25. نان و آب داشتن‎‏ (۳ رده)
  26. آب بستن به...‎‏ (۳ رده)
  27. هر سرکه‌یی از آب ترش‌تر است‎‏ (۳ رده)
  28. آب به آسمان پاشیدن‎‏ (۳ رده)
  29. آب به سوراخ مورچه‌(ها) ریختن‎‏ (۳ رده)
  30. آب تند دادن‎‏ (۳ رده)
  31. کون را به آب سرد زدن‎‏ (۳ رده)
  32. آب دستت است نخور (یا زمین بگذار) و...‎‏ (۳ رده)
  33. آب می‌آید در این خانه شر و شر‎‏ (۳ رده)
  34. آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا می‌خواند‎‏ (۳ رده)
  35. آب، راه خودش را باز می‌کند‎‏ (۳ رده)
  36. آباد کردن (جایی را)‎‏ (۳ رده)
  37. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه‎‏ (۳ رده)
  38. آشیخ شمس‌الدین شمس آبادی، تو شمس آباد...‎‏ (۳ رده)
  39. انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم‎‏ (۳ رده)
  40. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.‎‏ (۳ رده)
  41. باغت آباد (شه)، انگوری‎‏ (۳ رده)
  42. بغداد آباد‎‏ (۳ رده)
  43. به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن)‎‏ (۳ رده)
  44. خر تو(ی) آب خوابیدن‎‏ (۳ رده)
  45. خیس آب و عرق شدن‎‏ (۳ رده)
  46. رنگی به آب زدن‎‏ (۳ رده)
  47. ساعت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  48. آ (مانند آغ)‎‏ (۳ رده)
  49. سلام دادن آب یا سلام کردن آب‎‏ (۳ رده)
  50. آب آب را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  51. عروس تعریفی گوزو از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  52. آب آورده را آب می‌برد‎‏ (۳ رده)
  53. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است‎‏ (۳ رده)
  54. ملک با کفر آباد می‌شود، با ظلم نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  55. آب برداشتن 1‎‏ (۳ رده)
  56. نبود آباد‎‏ (۳ رده)
  57. آب به (یا تو یا در)شکر کردن‎‏ (۳ رده)
  58. آب به آسیاب ریختن‎‏ (۳ رده)
  59. آب به لانه‌ی مورچه‌ها انداختن‎‏ (۳ رده)
  60. کلوخ خشک در آب جستن‎‏ (۳ رده)
  61. آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  62. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب‎‏ (۳ رده)
  63. آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟‎‏ (۳ رده)
  64. آب نطلبیده مراد است.‎‏ (۳ رده)
  65. آب که یک‌جا بماند بو می‌گیرد‎‏ (۳ رده)
  66. آب، روشنایی است‎‏ (۳ رده)
  67. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه‎‏ (۳ رده)
  68. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن‎‏ (۳ رده)
  69. اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد‎‏ (۳ رده)
  70. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش‎‏ (۳ رده)
  71. به آب و آتش زدن (خود را ــ)‎‏ (۳ رده)
  72. تا (وقتی که) این آب می‌رود...‎‏ (۳ رده)
  73. خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند‎‏ (۳ رده)
  74. در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن(چیزی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  75. روز بی‌آبی به شاش موش آسیاب گرداندن‎‏ (۳ رده)
  76. سبو همیشه سالم از آب در نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  77. آ (مانند آق)‎‏ (۳ رده)
  78. شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  79. فوت آب بودن‎‏ (۳ رده)
  80. آب از آب تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  81. مثل آب‎‏ (۳ رده)
  82. آب از سرچشمه گل (آلود) بودن‎‏ (۳ رده)
  83. مهمان منی به آب خوردن، لب جوب‎‏ (۳ رده)
  84. آب برداشتن 2‎‏ (۳ رده)
  85. نقش بر آب شدن‎‏ (۳ رده)
  86. آب به (یا در) قفس کردن‎‏ (۳ رده)
  87. هر کسی آب دل خودش را می‌خورد‎‏ (۳ رده)
  88. آب به پستی می‌رود‎‏ (۳ رده)
  89. کور عصا را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۳ رده)
  90. یک (یا یکی دو) آب شسته‌تر بودن‎‏ (۳ رده)
  91. آب را بر سر زنی، سر نشکند...‎‏ (۳ رده)
  92. آب نمی‌بیند وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۳ رده)
  93. آب که یک‌جا ماند می‌گندد‎‏ (۳ رده)
  94. آب، می‌داند (یاخود داند) که آبادی کجاست‎‏ (۳ رده)
  95. آبت نبود، نانت نبود،... چه بود‎‏ (۳ رده)
  96. آخدا! تو کریمی، اونم کریمه...‎‏ (۳ رده)
  97. آمیز قلمدون‎‏ (۳ رده)
  98. از آب، رنگ گرفتن‎‏ (۳ رده)
  99. اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟‎‏ (۳ رده)
  100. اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در می‌آورد.‎‏ (۳ رده)
  101. بدهکار را که رو بدهی، بستانکار از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  102. به آب چسیدن‎‏ (۳ رده)
  103. جایی که آب هست تیمم روا نیست‎‏ (۳ رده)
  104. خر را که ببرند عروسی، نه برای خوشی‌ست، برای آب و هیزم‌کشی‌ست‎‏ (۳ رده)
  105. روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می‌رود.‎‏ (۳ رده)
  106. آب آب را پیدا می‌کند، ‌آدم آدم را‎‏ (۳ رده)
  107. آب از آتش در آوردن‎‏ (۳ رده)
  108. مثل آب جفت‎‏ (۳ رده)
  109. آب از لب و لوچه سرازیر شدن‎‏ (۳ رده)
  110. مهمان منی به آب، آن هم لب جوب‎‏ (۳ رده)
  111. پل آن‌ورِ آب (یا جو) بودن‎‏ (۳ رده)
  112. آب به چشم بودن‎‏ (۳ رده)
  113. کور کور را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۳ رده)
  114. آب جدا، دان (یا دانه) جدا‎‏ (۳ رده)
  115. یک ده آباد، به ز صد شهر خراب است‎‏ (۳ رده)
  116. آب رفته به جوی برنمی‌گردد‎‏ (۳ رده)
  117. آب پارسال و نان پیرارسال‎‏ (۳ رده)
  118. آب گرمابه، پارگین را شاید‎‏ (۳ رده)
  119. آب، هر چه عمیق‌تر است آرام‌تر است‎‏ (۳ رده)
  120. آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است‎‏ (۳ رده)
  121. آدمی که خیس است از آب (یا باران) نمی‌ترسد‎‏ (۳ رده)
  122. آمیز والده‎‏ (۳ رده)
  123. از آب شب مانده پرهیزش می‌دهند، باز هم ناخوش است‎‏ (۳ رده)
  124. از آب، کره گرفتن‎‏ (۳ رده)
  125. ای آب روون، شووَرَم به‌اِم باشه مهربون‎‏ (۳ رده)
  126. بر آب بودن‎‏ (۳ رده)
  127. به آب گوزیدن‎‏ (۳ رده)
  128. جد و آباد (کسی) را جنباندن‎‏ (۳ رده)
  129. خروس آتقی رفته به هیزم...‎‏ (۳ رده)
  130. روغن زیر آب نمی‌ماند‎‏ (۳ رده)
  131. سر بی‌آب تراشیدن‎‏ (۳ رده)
  132. شیر پر بی‌آب هم تعریفی ندارد‎‏ (۳ رده)
  133. آب آتش کردن‎‏ (۳ رده)
  134. قسمت‌ آباد‎‏ (۳ رده)
  135. آب از آهن کشیدن‎‏ (۳ رده)
  136. مثل آبی که روی آتش بریزند...‎‏ (۳ رده)
  137. نه آب بیار، نه کوزه بشکن‎‏ (۳ رده)
  138. آب به (یا در)غربال کردن‎‏ (۳ رده)
  139. هر که خواب است، روزیش در آب است‎‏ (۳ رده)
  140. آب به دست یزید افتادن‎‏ (۳ رده)
  141. چشم آب نداشتن‎‏ (۳ رده)
  142. آب به چشم نداشتن‎‏ (۳ رده)
  143. کوزه به راه آب می‌شکند‎‏ (۳ رده)
  144. آب خرد، ماهی خرد‎‏ (۳ رده)
  145. یک چشمه آب درون، به ز صد چشمه آب بیرون است‎‏ (۳ رده)
  146. آب ریخته به کوزه جمع نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  147. آب پس دادن‎‏ (۳ رده)
  148. آب گودال را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  149. آزادی، آبادی است‎‏ (۳ رده)
  150. آچس‎‏ (۳ رده)
  151. از آب و آتش درآمدن‎‏ (۳ رده)
  152. از بی‌آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن‎‏ (۳ رده)
  153. برای بستن(جلو) دهن آمیرزا...‎‏ (۳ رده)
  154. به امید محسن منشین، محسن آب‌آور نیست‎‏ (۳ رده)
  155. جد و آباد (کسی) را گفتن‎‏ (۳ رده)
  156. خشت بر آب (یا به دریا) زدن‎‏ (۳ رده)
  157. روی آب افتادن‎‏ (۳ رده)
  158. سر را زیر آب کردن‎‏ (۳ رده)
  159. آب... به یک جو نرفتن‎‏ (۳ رده)
  160. صحّت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  161. آب آمد و تیمم باطل شد‎‏ (۳ رده)
  162. قوت آب از سرچشمه است‎‏ (۳ رده)
  163. آب از بالا (بالاها) پایین کردن‎‏ (۳ رده)
  164. مثل ماهی از آب بیرون آمده...‎‏ (۳ رده)
  165. موکل آب فرات بودن‎‏ (۳ رده)
  166. آب بردن 1‎‏ (۳ رده)
  167. نه آب و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی‎‏ (۳ رده)
  168. آب به آب بخورد زور برمی‌دارد‎‏ (۳ رده)
  169. آب به ریسمان بستن‎‏ (۳ رده)
  170. چند آب شسته‌تر بودن‎‏ (۳ رده)
  171. آب به کرت اول بودن‎‏ (۳ رده)
  172. کوزه‌ی آب، تو راه چشمه می‌شکند‎‏ (۳ رده)
  173. آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم...‎‏ (۳ رده)
  174. یکی رفت یکی موند...‎‏ (۳ رده)
  175. آب سوار و نان سوار و (فلانی) پیاده (یا به دنبالش)‎‏ (۳ رده)
  176. آب گودال را می‌جوید، کور عصا را!‎‏ (۳ رده)
  177. آبِ پاکی رو(ی) دست ریختن‎‏ (۳ رده)
  178. آسیاب را به آب‌رو گرداندن‎‏ (۳ رده)
  179. آکون‎‏ (۳ رده)
  180. از آب و گل درآمدن‎‏ (۳ رده)
  181. الهی نانت بار آهو بشود، آبت کوه به کوه بگردد‎‏ (۳ رده)
  182. اِاِ نه، كِكِه‎‏ (۳ رده)
  183. ای دوست، گل سرشته را آبی بس‎‏ (۳ رده)
  184. برخلاف جریان آب شنا کردن‎‏ (۳ رده)
  185. به آب رسیدن‎‏ (۳ رده)
  186. خوردن و یک آب هم بالایش (چیزی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  187. روی آب نشستن‎‏ (۳ رده)
  188. سرخاب را آب رنگ می‌دهد، وسمه را خواب‎‏ (۳ رده)
  189. آب (فلان) به جوی (بهمان) نرفتن‎‏ (۳ رده)
  190. آب آوردن‎‏ (۳ رده)
  191. لب آب بردن و تشنه برگرداندن (کسی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  192. آب از بن تیره بودن‎‏ (۳ رده)
  193. مرغابی سرش را می‌کند زیر آب، خیال می‌کند کسی نمی‌بیندش‎‏ (۳ رده)
  194. آب اومد.ـ کدوم آب؟‎‏ (۳ رده)
  195. ناله‌ی آب از ناهمواری زمین است‎‏ (۳ رده)
  196. آب بردن 2‎‏ (۳ رده)
  197. نو کردن ماه به آب...‎‏ (۳ رده)
  198. آب به آب شدن‎‏ (۳ رده)
  199. همیشه آب نمی‌رود به جوی آقا رفیع، یک روز هم می‌رود به جوی آقا شفیع‎‏ (۳ رده)
  200. آب به ریش (کسی) زدن‎‏ (۳ رده)
  201. چه سرکه‌یی باشد که از آب ترش‌تر نباشد‎‏ (۳ رده)
  202. آب به کون خر (یا شتر)ریختن‎‏ (۳ رده)
  203. کوزه‌ی نو، آب خنک‎‏ (۳ رده)
  204. آب دریا از دهن سگ نجس نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  205. آب گیرش نمی‌آید، وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۳ رده)
  206. آبی میون سنگ...‎‏ (۳ رده)
  207. آسید عباس هم با من کومک کرد‎‏ (۳ رده)
  208. آگوز‎‏ (۳ رده)
  209. امان از دوغ لیلی...‎‏ (۳ رده)
  210. با آب طلا باید نوشت (یا بنویسند)‎‏ (۳ رده)
  211. بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش‎‏ (۳ رده)
  212. به هیچ آبی نخیسیدن‎‏ (۳ رده)
  213. تو شیشه‌یی کردن که یک مثقال آب نگیرد (کسی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  214. حوضی که آب ندارد قورباغه می‌خواهد چه کار؟‎‏ (۳ رده)
  215. خوش آن (یا خوشا) چاهی که آب ازخود برآرد‎‏ (۳ رده)
  216. دو دفعه آب، جای یک دفعه نان را نمی‌گیرد‎‏ (۳ رده)
  217. ز آب خرد، ماهی خرد خیزد‎‏ (۳ رده)
  218. سرکه جایی ترش است که آب نباشد‎‏ (۳ رده)
  219. آب (و آتش) روشنایی خانه است.‎‏ (۳ رده)
  220. عاشقم، پول ندارم، کوزه‌تو بده آب بیارم‎‏ (۳ رده)
  221. آب از دریا بخشیدن‎‏ (۳ رده)
  222. مزه‌ی آب دادن‎‏ (۳ رده)
  223. آب بدود، نان بدود، (فلان) به دنبالش‎‏ (۳ رده)
  224. نان این‌جا، آب این‌جا، کجا روم به زِ این‌جا؟‎‏ (۳ رده)
  225. آب بردن 3‎‏ (۳ رده)
  226. آب به آبادانی می‌رود‎‏ (۳ رده)
  227. وسمه را آب، گلاب را خواب‎‏ (۳ رده)
  228. آب به سبد کردن‎‏ (۳ رده)
  229. چوب، هر چه (یا هر قدر هم) سنگین باشد، آب فرو(یش) نمی‌برد‎‏ (۳ رده)
  230. آب بیرون رفتن‎‏ (۳ رده)
  231. کوزه‌ی نو، دو روز آب را خنک نگه می‌دارد‎‏ (۳ رده)
  232. آب دریا به دهن ماهی دریا خوش است‎‏ (۳ رده)
  233. آب صدای (شرشر) خودش را نمی‌شنود‎‏ (۳ رده)
  234. آب که جاری شد خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۳ رده)
  235. آباد شدن‎‏ (۳ رده)
  236. آبی که در گودال (یا یک‌جا) بماند بو می‌گیرد (یا می‌گندد)‎‏ (۳ رده)
  237. آشیخ روباه‎‏ (۳ رده)
  238. اگر آب نمی‌آورد، کوزه هم نمی‌شکند‎‏ (۳ رده)
  239. باغت آباد! باغت آباد شه‎‏ (۳ رده)
  240. تیمم باطل است آنجا که آب است‎‏ (۳ رده)
  241. خانه‌ات آباد‎‏ (۳ رده)
  242. رخت دو هوو به یک صندوق می‌رود، آب دو تا جاری از (یا به) یک جو نمی‌رود‎‏ (۲ رده)
  243. زیر (کسی) آب انداختن‎‏ (۲ رده)
  244. عاقل به کنار جوی تا پل می‌جست، دیوانه‌ی پابرهنه از آب گذشت‎‏ (۲ رده)
  245. آب آورده‎‏ (۲ رده)
  246. پته به (یا روی) آب افتادن‎‏ (۲ رده)
  247. کلاه کچل را آب برد...‎‏ (۲ رده)
  248. بی‌گدار به آب زدن‎‏ (۲ رده)
  249. پته به آب رفتن‎‏ (۲ رده)
  250. از آب درآمده‎‏ (۲ رده)
  251. از آب گرفته‎‏ (۲ رده)
  252. بند را به آب دادن‎‏ (۲ رده)
  253. جایی نخوابیدن که زیرِ (آدم) آب بیفتد‎‏ (۲ رده)
  254. پته را به آب دادن‎‏ (۲ رده)
  255. تا به آب نزنی شناگر نمی‌شوی‎‏ (۲ رده)
  256. دسته‌گل به آب دادن‎‏ (۲ رده)
  257. سر (و) گوشی به آب دادن‎‏ (۲ رده)
  258. آب‎‏ (۲ رده)
  259. شکم به آب‌زن‎‏ (۲ رده)
  260. اَ‎‏ (۲ رده)
  261. دنیا را آب ببرد، کچله را خواب می‌برد‎‏ (۲ رده)
  262. مورچه را آب می‌برد...‎‏ (۲ رده)
  263. آباجی‎‏ (۲ رده)
  264. اِاِ‎‏ (۲ رده)
  265. به آب دادن پنجه‌ی مریم‎‏ (۲ رده)
  266. ترک آب برداشتن‎‏ (۲ رده)
  267. دهن آب افتادن‎‏ (۲ رده)
  268. هر که نقش خویش می‌بیند (یا خویشتن بیند) در آب...‎‏ (۲ رده)
  269. آباد‎‏ (۲ رده)
  270. به لانه‌ی مورچه(ها) آب افتادن‎‏ (۲ رده)
  271. جل (یا گلیم) خود را از آب درآوردن‎‏ (۲ رده)
  272. دهن را آب انداختن‎‏ (۲ رده)
  273. صد گوز و نود ریش، که از آب گذشتیم‎‏ (۲ رده)
  274. آب که از سر گذشت، چه یک نی چه صد نی‎‏ (۲ رده)
  275. آباد (جد و آباد)‎‏ (۲ رده)
  276. اِ‌‎‏ (۲ رده)
  277. لولنگ (خیلی) آب برداشتن‎‏ (۲ رده)
  278. ابابیل‎‏ (۲ رده)
  279. از آب گذشته‎‏ (۲ رده)
  280. انگار که آبش برده‎‏ (۲ رده)
  281. بیل هزارمن آب برداشتن‎‏ (۲ رده)

نمایش (۵۰۰تای قبلی | ۵۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)