صفحه‌های دارای بیشترین رده

پرش به: ناوبری، جستجو

نمایش در پائین تا ۳۰۱ نتیجه in range #۱ تا #۳۰۱.

نمایش (۵۰۰تای قبلی | ۵۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)

  1. جای آباد برای (فلان) باقی نگذاشتن‎‏ (۴ رده)
  2. خدا بیامرزه مرده‌ها رو که آباد می‌کنن زنده‌ها رو‎‏ (۴ رده)
  3. از آب درآمدن‎‏ (۴ رده)
  4. از آب گرفتن‎‏ (۴ رده)
  5. آب از سر گذشتن‎‏ (۴ رده)
  6. هر کجا دیدیم، آب از جو به دریا می‌رود‎‏ (۴ رده)
  7. آباد کردن (کسی را)‎‏ (۴ رده)
  8. آملا‎‏ (۴ رده)
  9. آب آب را می‌جوید، گودال هر دو را‎‏ (۴ رده)
  10. آب به آن کوزه نکردن که...‎‏ (۴ رده)
  11. آب تو(ی) شیر کردن‎‏ (۴ رده)
  12. از آب درآوردن‎‏ (۴ رده)
  13. به آب افتادن‎‏ (۴ رده)
  14. تا ریشه در آب است امید ثمری هست‎‏ (۴ رده)
  15. فکر نان کن که خربزه آب است‎‏ (۴ رده)
  16. آب برداشتن 3‎‏ (۴ رده)
  17. نقش خود را در آب دیدن‎‏ (۴ رده)
  18. آب به (یا در) کرت آخر بودن‎‏ (۴ رده)
  19. هر کسی کار خودش، بار خودش،‌ آبش به انبار خودش‎‏ (۴ رده)
  20. آب به آینه زدن‎‏ (۴ رده)
  21. به آب دادن‎‏ (۴ رده)
  22. آب... از یک جو نرفتن‎‏ (۴ رده)
  23. آب افتادن‎‏ (۴ رده)
  24. آب بردن‎‏ (۴ رده)
  25. آبه اگر قوت داشت، قورباغه‌ش نهنگ می‌شد‎‏ (۴ رده)
  26. ای خدا، آقا آب بخواهد‎‏ (۴ رده)
  27. تنبل به آب نرفت، وقتی که رفت خمره برد‎‏ (۴ رده)
  28. آب انداختن‎‏ (۴ رده)
  29. آب پشت سر (کسی) به زمین پاشیدن‎‏ (۴ رده)
  30. به آب رفتن‎‏ (۴ رده)
  31. آب شیرین و مشک گندیده؟‎‏ (۴ رده)
  32. از آب گذشتن‎‏ (۴ رده)
  33. به آب زدن‎‏ (۴ رده)
  34. آب آوردن (چیزی را)‎‏ (۴ رده)
  35. هر بادی آب سرد نمی‌کند‎‏ (۴ رده)
  36. آب، خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۴ رده)
  37. بغداد (کسی) را آباد کردن‎‏ (۴ رده)
  38. به آب نرسیده موزه کندن (یا کشیدن)‎‏ (۳ رده)
  39. خون را به آب شستن‎‏ (۳ رده)
  40. سفره‌ی بی‌نان جل است، کوزه‌ی بی‌آب گل است‎‏ (۳ رده)
  41. آب (یا قطره) به عمان، نوباوه آوردن‎‏ (۳ رده)
  42. ما بادمب کنده رفتیم، اما شماها هم ده آبادکن نیستید‎‏ (۳ رده)
  43. آب از دست نچکیدن‎‏ (۳ رده)
  44. مشک خالی و پرهیزِ آب؟‎‏ (۳ رده)
  45. آب بر آتش ریختن‎‏ (۳ رده)
  46. نان و آب داشتن‎‏ (۳ رده)
  47. آب بستن به...‎‏ (۳ رده)
  48. هر سرکه‌یی از آب ترش‌تر است‎‏ (۳ رده)
  49. آب به آسمان پاشیدن‎‏ (۳ رده)
  50. آب به سوراخ مورچه‌(ها) ریختن‎‏ (۳ رده)
  51. آب تند دادن‎‏ (۳ رده)
  52. کون را به آب سرد زدن‎‏ (۳ رده)
  53. آب دستت است نخور (یا زمین بگذار) و...‎‏ (۳ رده)
  54. آب می‌آید در این خانه شر و شر‎‏ (۳ رده)
  55. آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا می‌خواند‎‏ (۳ رده)
  56. آب، راه خودش را باز می‌کند‎‏ (۳ رده)
  57. آباد کردن (جایی را)‎‏ (۳ رده)
  58. آبی که میره به رودخونه؛ خودی خوره به ز بیگونه‎‏ (۳ رده)
  59. آشیخ شمس‌الدین شمس آبادی، تو شمس آباد...‎‏ (۳ رده)
  60. انگار یک تشت آب سرد ریختند سرم‎‏ (۳ رده)
  61. اگر ظرف آب را وسط سفره بگذارند شمر به آب می‌رسد.‎‏ (۳ رده)
  62. باغت آباد (شه)، انگوری‎‏ (۳ رده)
  63. بغداد آباد‎‏ (۳ رده)
  64. به آب و آتش زدن (خود را ــ)‎‏ (۳ رده)
  65. تا (وقتی که) این آب می‌رود...‎‏ (۳ رده)
  66. خر تو(ی) آب خوابیدن‎‏ (۳ رده)
  67. خیس آب و عرق شدن‎‏ (۳ رده)
  68. رنگی به آب زدن‎‏ (۳ رده)
  69. ساعت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  70. آ (مانند آغ)‎‏ (۳ رده)
  71. سلام دادن آب یا سلام کردن آب‎‏ (۳ رده)
  72. آب آب را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  73. عروس تعریفی گوزو از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  74. آب آورده را آب می‌برد‎‏ (۳ رده)
  75. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است‎‏ (۳ رده)
  76. ملک با کفر آباد می‌شود، با ظلم نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  77. آب برداشتن 1‎‏ (۳ رده)
  78. نبود آباد‎‏ (۳ رده)
  79. آب به (یا تو یا در)شکر کردن‎‏ (۳ رده)
  80. آب به آسیاب ریختن‎‏ (۳ رده)
  81. آب به لانه‌ی مورچه‌ها انداختن‎‏ (۳ رده)
  82. کلوخ خشک در آب جستن‎‏ (۳ رده)
  83. آب تو(ی) دل کسی تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  84. گشنه خواب نان می‌بیند، تشنه خواب آب‎‏ (۳ رده)
  85. آب را با آتش چه آشنایی (یا نسبت)؟‎‏ (۳ رده)
  86. آب نطلبیده مراد است.‎‏ (۳ رده)
  87. آب که یک‌جا بماند بو می‌گیرد‎‏ (۳ رده)
  88. آب، روشنایی است‎‏ (۳ رده)
  89. آبی که میره به رودخونه؛ چه خودی خوره، چه بیگونه‎‏ (۳ رده)
  90. اول عمق آب را بپرس، بعد توش شنا کن‎‏ (۳ رده)
  91. اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد‎‏ (۳ رده)
  92. بالارفتن (یا کشیدن) و یک آب هم رویش‎‏ (۳ رده)
  93. به آب چسیدن‎‏ (۳ رده)
  94. جایی که آب هست تیمم روا نیست‎‏ (۳ رده)
  95. خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند‎‏ (۳ رده)
  96. در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن(چیزی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  97. روز بی‌آبی به شاش موش آسیاب گرداندن‎‏ (۳ رده)
  98. سبو همیشه سالم از آب در نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  99. آ (مانند آق)‎‏ (۳ رده)
  100. شناگر خوبی است (یا شناگری خوب بلد است)، آب گیرش نمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  101. فوت آب بودن‎‏ (۳ رده)
  102. آب از آب تکان نخوردن‎‏ (۳ رده)
  103. مثل آب‎‏ (۳ رده)
  104. آب از سرچشمه گل (آلود) بودن‎‏ (۳ رده)
  105. مهمان منی به آب خوردن، لب جوب‎‏ (۳ رده)
  106. آب برداشتن 2‎‏ (۳ رده)
  107. نقش بر آب شدن‎‏ (۳ رده)
  108. آب به (یا در) قفس کردن‎‏ (۳ رده)
  109. هر کسی آب دل خودش را می‌خورد‎‏ (۳ رده)
  110. آب به پستی می‌رود‎‏ (۳ رده)
  111. کور عصا را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۳ رده)
  112. یک (یا یکی دو) آب شسته‌تر بودن‎‏ (۳ رده)
  113. آب را بر سر زنی، سر نشکند...‎‏ (۳ رده)
  114. آب نمی‌بیند وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۳ رده)
  115. آب که یک‌جا ماند می‌گندد‎‏ (۳ رده)
  116. آب، می‌داند (یاخود داند) که آبادی کجاست‎‏ (۳ رده)
  117. آبت نبود، نانت نبود،... چه بود‎‏ (۳ رده)
  118. آخدا! تو کریمی، اونم کریمه...‎‏ (۳ رده)
  119. آمیز قلمدون‎‏ (۳ رده)
  120. از آب، رنگ گرفتن‎‏ (۳ رده)
  121. اون چیه که هر چی راه میره خسته نمیشه؟‎‏ (۳ رده)
  122. اگر کسی به گربه آب بپاشد دستش زگیل در می‌آورد.‎‏ (۳ رده)
  123. بدهکار را که رو بدهی، بستانکار از آب درمی‌آید‎‏ (۳ رده)
  124. به آب گوزیدن‎‏ (۳ رده)
  125. جد و آباد (کسی) را جنباندن‎‏ (۳ رده)
  126. خر را که ببرند عروسی، نه برای خوشی‌ست، برای آب و هیزم‌کشی‌ست‎‏ (۳ رده)
  127. روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می‌رود.‎‏ (۳ رده)
  128. آب آب را پیدا می‌کند، ‌آدم آدم را‎‏ (۳ رده)
  129. آب از آتش در آوردن‎‏ (۳ رده)
  130. مثل آب جفت‎‏ (۳ رده)
  131. آب از لب و لوچه سرازیر شدن‎‏ (۳ رده)
  132. مهمان منی به آب، آن هم لب جوب‎‏ (۳ رده)
  133. پل آن‌ورِ آب (یا جو) بودن‎‏ (۳ رده)
  134. آب به چشم بودن‎‏ (۳ رده)
  135. کور کور را می‌جوید، آب گودال را‎‏ (۳ رده)
  136. آب جدا، دان (یا دانه) جدا‎‏ (۳ رده)
  137. یک ده آباد، به ز صد شهر خراب است‎‏ (۳ رده)
  138. آب رفته به جوی برنمی‌گردد‎‏ (۳ رده)
  139. آب پارسال و نان پیرارسال‎‏ (۳ رده)
  140. آب گرمابه، پارگین را شاید‎‏ (۳ رده)
  141. آب، هر چه عمیق‌تر است آرام‌تر است‎‏ (۳ رده)
  142. آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است‎‏ (۳ رده)
  143. آدمی که خیس است از آب (یا باران) نمی‌ترسد‎‏ (۳ رده)
  144. آمیز والده‎‏ (۳ رده)
  145. از آب شب مانده پرهیزش می‌دهند، باز هم ناخوش است‎‏ (۳ رده)
  146. از آب، کره گرفتن‎‏ (۳ رده)
  147. ای آب روون، شووَرَم به‌اِم باشه مهربون‎‏ (۳ رده)
  148. بر آب بودن‎‏ (۳ رده)
  149. به امید محسن منشین، محسن آب‌آور نیست‎‏ (۳ رده)
  150. جد و آباد (کسی) را گفتن‎‏ (۳ رده)
  151. خروس آتقی رفته به هیزم...‎‏ (۳ رده)
  152. روغن زیر آب نمی‌ماند‎‏ (۳ رده)
  153. سر بی‌آب تراشیدن‎‏ (۳ رده)
  154. شیر پر بی‌آب هم تعریفی ندارد‎‏ (۳ رده)
  155. آب آتش کردن‎‏ (۳ رده)
  156. قسمت‌ آباد‎‏ (۳ رده)
  157. آب از آهن کشیدن‎‏ (۳ رده)
  158. مثل آبی که روی آتش بریزند...‎‏ (۳ رده)
  159. نه آب بیار، نه کوزه بشکن‎‏ (۳ رده)
  160. آب به (یا در)غربال کردن‎‏ (۳ رده)
  161. هر که خواب است، روزیش در آب است‎‏ (۳ رده)
  162. آب به دست یزید افتادن‎‏ (۳ رده)
  163. چشم آب نداشتن‎‏ (۳ رده)
  164. آب به چشم نداشتن‎‏ (۳ رده)
  165. کوزه به راه آب می‌شکند‎‏ (۳ رده)
  166. آب خرد، ماهی خرد‎‏ (۳ رده)
  167. یک چشمه آب درون، به ز صد چشمه آب بیرون است‎‏ (۳ رده)
  168. آب ریخته به کوزه جمع نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  169. آب پس دادن‎‏ (۳ رده)
  170. آب گودال را می‌جوید، کور عصا را‎‏ (۳ رده)
  171. آزادی، آبادی است‎‏ (۳ رده)
  172. آچس‎‏ (۳ رده)
  173. از آب و آتش درآمدن‎‏ (۳ رده)
  174. از بی‌آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن‎‏ (۳ رده)
  175. برای بستن(جلو) دهن آمیرزا...‎‏ (۳ رده)
  176. به آب رسیدن‎‏ (۳ رده)
  177. خشت بر آب (یا به دریا) زدن‎‏ (۳ رده)
  178. روی آب افتادن‎‏ (۳ رده)
  179. سر را زیر آب کردن‎‏ (۳ رده)
  180. آب... به یک جو نرفتن‎‏ (۳ رده)
  181. صحّت آب گرم‎‏ (۳ رده)
  182. آب آمد و تیمم باطل شد‎‏ (۳ رده)
  183. قوت آب از سرچشمه است‎‏ (۳ رده)
  184. آب از بالا (بالاها) پایین کردن‎‏ (۳ رده)
  185. مثل ماهی از آب بیرون آمده...‎‏ (۳ رده)
  186. موکل آب فرات بودن‎‏ (۳ رده)
  187. آب بردن 1‎‏ (۳ رده)
  188. نه آب و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی‎‏ (۳ رده)
  189. آب به آب بخورد زور برمی‌دارد‎‏ (۳ رده)
  190. آب به ریسمان بستن‎‏ (۳ رده)
  191. چند آب شسته‌تر بودن‎‏ (۳ رده)
  192. آب به کرت اول بودن‎‏ (۳ رده)
  193. کوزه‌ی آب، تو راه چشمه می‌شکند‎‏ (۳ رده)
  194. آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم...‎‏ (۳ رده)
  195. یکی رفت یکی موند...‎‏ (۳ رده)
  196. آب سوار و نان سوار و (فلانی) پیاده (یا به دنبالش)‎‏ (۳ رده)
  197. آب گودال را می‌جوید، کور عصا را!‎‏ (۳ رده)
  198. آبِ پاکی رو(ی) دست ریختن‎‏ (۳ رده)
  199. آسیاب را به آب‌رو گرداندن‎‏ (۳ رده)
  200. آکون‎‏ (۳ رده)
  201. از آب و گل درآمدن‎‏ (۳ رده)
  202. الهی نانت بار آهو بشود، آبت کوه به کوه بگردد‎‏ (۳ رده)
  203. اِاِ نه، كِكِه‎‏ (۳ رده)
  204. ای دوست، گل سرشته را آبی بس‎‏ (۳ رده)
  205. برخلاف جریان آب شنا کردن‎‏ (۳ رده)
  206. به هیچ آبی نخیسیدن‎‏ (۳ رده)
  207. تو شیشه‌یی کردن که یک مثقال آب نگیرد (کسی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  208. حوضی که آب ندارد قورباغه می‌خواهد چه کار؟‎‏ (۳ رده)
  209. خوردن و یک آب هم بالایش (چیزی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  210. روی آب نشستن‎‏ (۳ رده)
  211. سرخاب را آب رنگ می‌دهد، وسمه را خواب‎‏ (۳ رده)
  212. آب (فلان) به جوی (بهمان) نرفتن‎‏ (۳ رده)
  213. آب آوردن‎‏ (۳ رده)
  214. لب آب بردن و تشنه برگرداندن (کسی را ــ)‎‏ (۳ رده)
  215. آب از بن تیره بودن‎‏ (۳ رده)
  216. مرغابی سرش را می‌کند زیر آب، خیال می‌کند کسی نمی‌بیندش‎‏ (۳ رده)
  217. آب اومد.ـ کدوم آب؟‎‏ (۳ رده)
  218. ناله‌ی آب از ناهمواری زمین است‎‏ (۳ رده)
  219. آب بردن 2‎‏ (۳ رده)
  220. نو کردن ماه به آب...‎‏ (۳ رده)
  221. آب به آب شدن‎‏ (۳ رده)
  222. همیشه آب نمی‌رود به جوی آقا رفیع، یک روز هم می‌رود به جوی آقا شفیع‎‏ (۳ رده)
  223. آب به ریش (کسی) زدن‎‏ (۳ رده)
  224. چه سرکه‌یی باشد که از آب ترش‌تر نباشد‎‏ (۳ رده)
  225. آب به کون خر (یا شتر)ریختن‎‏ (۳ رده)
  226. کوزه‌ی نو، آب خنک‎‏ (۳ رده)
  227. آب دریا از دهن سگ نجس نمی‌شود‎‏ (۳ رده)
  228. آب گیرش نمی‌آید، وگرنه شناگر ماهری است‎‏ (۳ رده)
  229. آبی میون سنگ...‎‏ (۳ رده)
  230. آسید عباس هم با من کومک کرد‎‏ (۳ رده)
  231. آگوز‎‏ (۳ رده)
  232. امان از دوغ لیلی...‎‏ (۳ رده)
  233. با آب طلا باید نوشت (یا بنویسند)‎‏ (۳ رده)
  234. بزرگی، یک دمش آب است، یک دمش آتش‎‏ (۳ رده)
  235. تیمم باطل است آنجا که آب است‎‏ (۳ رده)
  236. خانه‌ات آباد‎‏ (۳ رده)
  237. خوش آن (یا خوشا) چاهی که آب ازخود برآرد‎‏ (۳ رده)
  238. دو دفعه آب، جای یک دفعه نان را نمی‌گیرد‎‏ (۳ رده)
  239. ز آب خرد، ماهی خرد خیزد‎‏ (۳ رده)
  240. سرکه جایی ترش است که آب نباشد‎‏ (۳ رده)
  241. آب (و آتش) روشنایی خانه است.‎‏ (۳ رده)
  242. عاشقم، پول ندارم، کوزه‌تو بده آب بیارم‎‏ (۳ رده)
  243. آب از دریا بخشیدن‎‏ (۳ رده)
  244. مزه‌ی آب دادن‎‏ (۳ رده)
  245. آب بدود، نان بدود، (فلان) به دنبالش‎‏ (۳ رده)
  246. نان این‌جا، آب این‌جا، کجا روم به زِ این‌جا؟‎‏ (۳ رده)
  247. آب بردن 3‎‏ (۳ رده)
  248. آب به آبادانی می‌رود‎‏ (۳ رده)
  249. وسمه را آب، گلاب را خواب‎‏ (۳ رده)
  250. آب به سبد کردن‎‏ (۳ رده)
  251. چوب، هر چه (یا هر قدر هم) سنگین باشد، آب فرو(یش) نمی‌برد‎‏ (۳ رده)
  252. آب بیرون رفتن‎‏ (۳ رده)
  253. کوزه‌ی نو، دو روز آب را خنک نگه می‌دارد‎‏ (۳ رده)
  254. آب دریا به دهن ماهی دریا خوش است‎‏ (۳ رده)
  255. آب صدای (شرشر) خودش را نمی‌شنود‎‏ (۳ رده)
  256. آب که جاری شد خودش چاله را پیدا می‌کند‎‏ (۳ رده)
  257. آباد شدن‎‏ (۳ رده)
  258. آبی که در گودال (یا یک‌جا) بماند بو می‌گیرد (یا می‌گندد)‎‏ (۳ رده)
  259. آشیخ روباه‎‏ (۳ رده)
  260. اگر آب نمی‌آورد، کوزه هم نمی‌شکند‎‏ (۳ رده)
  261. باغت آباد! باغت آباد شه‎‏ (۳ رده)
  262. بی‌گدار به آب زدن‎‏ (۲ رده)
  263. رخت دو هوو به یک صندوق می‌رود، آب دو تا جاری از (یا به) یک جو نمی‌رود‎‏ (۲ رده)
  264. زیر (کسی) آب انداختن‎‏ (۲ رده)
  265. عاقل به کنار جوی تا پل می‌جست، دیوانه‌ی پابرهنه از آب گذشت‎‏ (۲ رده)
  266. آب آورده‎‏ (۲ رده)
  267. پته به (یا روی) آب افتادن‎‏ (۲ رده)
  268. کلاه کچل را آب برد...‎‏ (۲ رده)
  269. جایی نخوابیدن که زیرِ (آدم) آب بیفتد‎‏ (۲ رده)
  270. پته به آب رفتن‎‏ (۲ رده)
  271. از آب درآمده‎‏ (۲ رده)
  272. از آب گرفته‎‏ (۲ رده)
  273. بند را به آب دادن‎‏ (۲ رده)
  274. تا به آب نزنی شناگر نمی‌شوی‎‏ (۲ رده)
  275. پته را به آب دادن‎‏ (۲ رده)
  276. دسته‌گل به آب دادن‎‏ (۲ رده)
  277. سر (و) گوشی به آب دادن‎‏ (۲ رده)
  278. آب‎‏ (۲ رده)
  279. شکم به آب‌زن‎‏ (۲ رده)
  280. اَ‎‏ (۲ رده)
  281. به آب دادن پنجه‌ی مریم‎‏ (۲ رده)
  282. ترک آب برداشتن‎‏ (۲ رده)
  283. دنیا را آب ببرد، کچله را خواب می‌برد‎‏ (۲ رده)
  284. مورچه را آب می‌برد...‎‏ (۲ رده)
  285. آباجی‎‏ (۲ رده)
  286. اِاِ‎‏ (۲ رده)
  287. به لانه‌ی مورچه(ها) آب افتادن‎‏ (۲ رده)
  288. جل (یا گلیم) خود را از آب درآوردن‎‏ (۲ رده)
  289. دهن آب افتادن‎‏ (۲ رده)
  290. هر که نقش خویش می‌بیند (یا خویشتن بیند) در آب...‎‏ (۲ رده)
  291. آباد‎‏ (۲ رده)
  292. دهن را آب انداختن‎‏ (۲ رده)
  293. صد گوز و نود ریش، که از آب گذشتیم‎‏ (۲ رده)
  294. آب که از سر گذشت، چه یک نی چه صد نی‎‏ (۲ رده)
  295. آباد (جد و آباد)‎‏ (۲ رده)
  296. اِ‌‎‏ (۲ رده)
  297. بیل هزارمن آب برداشتن‎‏ (۲ رده)
  298. لولنگ (خیلی) آب برداشتن‎‏ (۲ رده)
  299. ابابیل‎‏ (۲ رده)
  300. از آب گذشته‎‏ (۲ رده)
  301. انگار که آبش برده‎‏ (۲ رده)

نمایش (۵۰۰تای قبلی | ۵۰۰تای بعدی) (۲۰ | ۵۰ | ۱۰۰ | ۲۵۰ | ۵۰۰)